-
خودت
یکشنبه 7 خرداد 1396 10:19
هر شب موقع خواب بزرگترین ارزوم اینه که تو دنیای سیاه و دور خواب غرق بشم و هرگززززززززز از خواب بیدار نشم. صبح تا چشمام رو باز میکنم غم تمام دنیا میریزه تو قلبم. شاید کسی از دور ببینه این حجم از افسردگیم رو باور نکنه ولی من خرابم تو ازمون استخدام ظرفیت شهر خودم و شهر محل کلر شوهر رو که به اسم دیگه ای درج شده بود ندیدم...
-
خواب شتری
سهشنبه 2 خرداد 1396 09:49
دیروز تا ظهر وحشتناک بود،یه سو تفاهم باعث شد حالم خراب بشه شوهر گوشیشو جاگذاشته بود بهم گفت بعد اینکه بچه رو رسوندم ببرم بهش بدم که اون تماس اتفاق افتاد. تا ظهر حالم بد بود هزار جور صغری کبری کردم و حالم بدتر شد غافل از اینکه همه شون توهم بوده.تا ظهر کلی گریه کردم چشمام قرمز شده بودبا عینک افتابی ناچار رفتم دنبال بچه....
-
چقدر زیاد
یکشنبه 31 اردیبهشت 1396 11:12
اون پست مربوط به هرید پستی من رو بخونید که خواهرم با تدبیر! همه شو به فنا داد و کل بسته پستی رو تحویل برادرزاده ها داد. حالا اینو داشته باشین. من از تبریز یه سری سوغاتی که همشونم خوراکی بود اوردم دوبسته هم برا داداشم گذاشتم به نظرم خوب بود اونا هفته قبلش کیش بودن یه تیشرت برا طلا یه صندل هم برا من اوردن. کاری نداریم...
-
جمعه طولانی
شنبه 30 اردیبهشت 1396 11:17
دیروز شوهر ناظر حوزه بود ساعت 6 صبحانه خورد و دوش گرفت و رفت. منم کمی کتاب خوندم و یکساعتی بعد خوابم بردو تا لنگ ظهر با طلا خوابیدیم . برا ناهار ماکارونی درست کردم. خیلییییی دلم میخواست به مامانم اینا بگم بیان خونمون. هم برا اونا تنوع میشد هم ما تنها نمیموندیم. اما راستش ترسیدم یه دفعه شوهر بپیچونه وسط روز بیاد خونه ....
-
اردو
پنجشنبه 28 اردیبهشت 1396 09:36
امروز دختر خوشگلم اولین تجربه اردو رفتن با دوستاش رو خواهد داشت. از چند روز قبل شور و شوق داره برای امروز. دیشب وسایلش رو اماده کردیم و موقع خواب یادم افتاد باید النگوش رو ازدستش درد بیارم. کم نشنیدم یه موجود پست بخاطر طمع به طلای بچه ها.... کلی حالم گرفته شد چرا زودتر یادم نیوفتاده یود تا صبح ده بار بیشتر از خواب...
-
بغض
دوشنبه 25 اردیبهشت 1396 11:10
تمام طول مسیر بغض داشتم. شوهر مهربونم با صبوری و بدون کوچکترین بهانه ای تمام سفر رو همراهیم کرد. دوری راه واقعا اذیتمون کرد تمام 8 ساعت راه رو یه نفس رانندگی کرد. ازمصاحبه که برگشتم،بغض کردم و بهش گفتم که شرمنده شم. دیگه گریه نکردم تا وقتی رسیدیم و چشمم به مامانم خورد بغضم ترکید گفتم و گفتم از حس حقارتی که بهم دست...
-
خدایا شکر
پنجشنبه 21 اردیبهشت 1396 17:13
خدا میدونه چقد حالم بده. ظهر دلم میخواست دیگه از خواب بیدار نشم یا یه خنجر فرو کنم تو قلبم. غم دنیا تو قلبمه. تبریزم . کلی راه اومدم برا مصاحبه ا س ت خ دا م . شوهرم با مهربونی همراهیم کرد سه تایی اومدیم . اون همه تلاش،خلاصه نویسی. بیشتر از سه ماه خوندن انواع کتاب مقاله. دریغ دریغ کلی نیروی جذب بکار بستم که بیام اینجا...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 12 اردیبهشت 1396 19:29
هوا همونجوریه که دوست دارم ها ولی نمیدونم چمه به 20 باری از خودم پرسیدم چته دختر هوا ابوی بارون نم نم چته اخه چه مرگته. نمیدونم والا شوهر خوابیده طلا داره دوچرخه بازی میکنه تو خونه، منم یه کم حلوا درست کردم از عطر زعفرون و گلابش خوشم میاد مقداری هم خوردم ولی هنو کسلم.روز معلم بود،دیروز با شوو رفتیم برا معلم طلا کادو...
-
بدو بدو
دوشنبه 11 اردیبهشت 1396 14:28
دیروز تا طلا رو رسوندم مدرسه رفتم سراغ کارام اسکن و کافی نت و اوه که چقدم جگرم خون شد بعد رفتم بیمارستان وقت اسکن بگیرم،که دیدم همون موقع کارو انجام میدن فیشو پرداخت کردم و اسکن رو انجام داد و زود پریدم خونه. شوهر فیله خریده بودپااک کردم و خوابودم تو پیاز و ابلیمو ،برنج دم کردم و رفتم سراغ طلا. دوبار تا وقتی شوور اوند...
-
تعطیلات طولانی
یکشنبه 10 اردیبهشت 1396 10:55
یادم رفته بود،برگشتم پست قبلو دیدم. چهارشنبه با شوهر برگشتیم شهر خودمون. طرفای 7 اونجا بودیم . طلا همش اصرار میکرد متو ببر خونه مامان بزرگ . بعد گندی که خواهرم به بسته پستیم زد. سرسنگین بودم اما رفتم اونا هم کلی خوشحال شدن . شام مامانم قیمه خوشمزع ای درست کرد تا 10 اونجا بودم طلا گفت شب میمونم. گفتن باشه قیمه به دست...
-
دکتر کاربلد
یکشنبه 3 اردیبهشت 1396 15:15
-
حالم
شنبه 2 اردیبهشت 1396 10:25
دیروز خیلی خراب بودم ظهر ماهی درست کردم و سبزی پلو برا طلا هم مرغ که نخورد. بعد از ظهر خوابیدم اصلا دلم نمیخواست دیگه بیدار بشم. عصرم رفتیم دور دور . حالم بهتر شده بود. مامانم زنگ زد جالبه که ازرخواهرم جانبداری میکرد. تا من باشم دیگه به فکر کسی نباشم بگو احمق مریضی خوب سفارش خودتو ثبت کن گور بابای بقیه چه دلیلی داره...
-
خسته ام
جمعه 1 اردیبهشت 1396 12:51
اصلا به درک که مادرشوور میاد جلوی من اون همه ناله میکنه که دخترم میخواد جابجا بشه خونش و پول رهنش کمه و حتی یه خیابون اونورتر اینجایی که هست کلی باید بذاره روش و بعد یه دفعه میبینم از شرق تهران رفته ظفر خونه گرفته و شوهر راحت میگه بابام ساپورتش کرده اونوقت ما سالهاست تو یه خونه طبقه چهارم بدون اسانسور با بچه کوچیکیم...
-
وای
پنجشنبه 31 فروردین 1396 12:07
یعنی دارم از عصبانیت منفجر میشم . یه سفارش اینترنتی برا خودم داشتم گفتم کنارش م برا دو تا بوادرزاده ها یه چی سفارش بدم من که دارم پول پست میدم . ادرس مامانم اینا رو دادم تو تلگرامم برا خواهرم نوشتم که کدوما مال بچه هاست و... وای خدا امروز صبح زن داداش زنگ زد تشکر که وای این همه چیز چیه برا بچه ها سفارش دادی انگار یه...
-
دیر خوابی
چهارشنبه 30 فروردین 1396 12:06
دیروز صبح چقد بدو بدو کردم زود رفتم دنبال دخترم میترسیدم دیر برسم از غذای اونجا بخوره چقدم بازیگوشی کرد تا اومد با هم رفتیم خرید لباس زیر میخواستم وضعیت ش هام افتصاح بود 4 تا خریدم بعدشم کلی تو الکتریکی ها گشتم دنبال دوشاخه انتن اخرم تو موبایل فروشی پیداش کردم. مثه چی پشیمون شدم از ماشین بردن . ایستگاه تاکسی جلومون...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 29 فروردین 1396 10:27
صبح طلا به زور بیدار شد دیر خوابیدیم اخه دیشب به سختی 90 دیدم انتن تی وی خراب بود دهنم صاف شد. تمام عصر خونه بودیم شبم همینطور. اخر شب شوهر رفت دوچرخه ثابت طلا هم باهاش حرف میزد به زور کشوندمشون برا خواب. صبحی داشتم بچه رو اماده میکردم و خودم اماده میشدم یهویی جلو اینه انگار جریان سیال ذهن بردم به دوران عقد. عقم گرفت،...
-
درد
دوشنبه 28 فروردین 1396 13:42
دیشب و امروز همش کسل بودم دیشب که هاپو بودم و امروزم کمر درد پ اومده سراغم . خیر ببینه شوهری دیشب هر چی بداخلاقی کردم زیاد به روم نیوورد. طلا صبح نرفت مدرسه. دختر دوستم کلاس اوله میگه نباید تو پیش دبستامی بهشون فشار بیاری بعد که برن کلاس اول دلت میسوزه. منم گذاشتم بخوابه. ماشینی که دیروز براش خریدم عیب و علت داشتم...
-
هوای بارونی
یکشنبه 27 فروردین 1396 09:07
اینستاگرم رو باز میکنم تسلیت آذربایجان،تغییر ساعت تشییع پیکر عارف لرستانی.یکی درمیون پستا همینن. نفسم گرفته.سردرد دیروزم تا اخر شب ادامه داشت تنها کار مثبتم نیم ساعت مطالعه بود و بس. دیشبم بعد شام شوهری بردمون زیر بارون ماشین سواری. خیلی خوب بود کاش میشد هله هوله خورد اما بخاطر طلا باید حواسمون باشه. صبح که طلا رو...
-
أه
شنبه 26 فروردین 1396 13:53
از خودم حالم خراب بود،با شنیدن مرگ عارف لرستانی بدتر همشدم. زار زار اشک میریختم چقد باهاش خاطره داشتیم اصلا یه جوری دوستش داشتم دور از جون برادرم حسم بهش عین داداشم یود. ای خدا مرگ چرا ول نمیکنه. پنج شنبه بعد کلی بریم نریم رفتیم شهرخودمون. قرا ر بود خواهرم بیاد بریم خرید روز پدر اونم انگار با مامانم اینا بحثش شده بود...
-
دلگیرم
پنجشنبه 24 فروردین 1396 14:01
دلم گرفته. چرا به خوابم نمیاد. هر چهارشنبه شب منتظرشم. دیروز کاور ناخنم رو برداشتم کلی باهاش ور رفت با سوهان برقی و استون صد درصد. قلبم اتیش گرفت وقتی رفت ناخوناش کاشت داشت تو اون غسالخونه لعنتی چطور برش داشتن برا غسل. اشکم همینجور سرازیره. امروز میریم شهر خودمون. کاش شوهر زودتر بلند شه که برسم برا بابام یه چی بخرم....
-
من، اینجا
چهارشنبه 23 فروردین 1396 09:28
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 19 دی 1395 15:50
-
دوست داشتنی خام
شنبه 4 دی 1395 14:43
-
بعد یکسال
دوشنبه 29 آذر 1395 11:32
-
سیلی
دوشنبه 22 آذر 1395 19:52
-
رویا
دوشنبه 22 آذر 1395 11:30
-
مأمن جدید
دوشنبه 22 آذر 1395 11:13