میخواهم رها شوم

زمزمه های درونی.

میخواهم رها شوم

زمزمه های درونی.

درد

دیشب و امروز همش کسل بودم دیشب که هاپو بودم و امروزم کمر درد پ اومده سراغم . خیر ببینه شوهری دیشب هر چی بداخلاقی کردم زیاد به روم نیوورد. 

طلا صبح نرفت مدرسه. دختر دوستم کلاس اوله میگه نباید تو پیش دبستامی بهشون فشار بیاری بعد که برن کلاس اول دلت میسوزه. منم گذاشتم بخوابه. ماشینی که دیروز براش خریدم عیب و علت داشتم منمعصری بردم عوض کنم اونم گفت بذار بمونه، نزدیکای ظهر خانم بیدارشد، باهم رفتیم مغازه هه تعطیل بود قدم زنان رفتیم سمت یه جا که زده بود نمایشگاه کتاب. مدتی بود دنبال یه مفاتیح کوچیک بودم اینایی رو که داشت خودمم داشتم جامعتر میخواستم ولی یه قران عالی گرفتم فقط 10 تومن. 

دیگه کم کم برگشتیم و مغازه هه باز کرده بود ظاهرا سالم ماشینو تحویل گرفتیم و منم یه اویز ساعت گرفتم درد کمر بهم مستولی شده بود و صاحب مغازه داشت قصه کرد شبستری میگفت با بدبختی رسوندم خودمو خونه. تارسیدم بقیه کارای قیمه رو کردم و طلا هم چون گشنه بود کتلتای دیشب رو خورد و من همچنان درد دارم ،اسم این هفته رو باید بذارم هفته درد 

حالم از خودم بهم میخوره بعصی وقتا یه دادایی میزنم که بچه میپره هوا. دلم میخواد بمیرم واقعا دلم میخواد برم زیر خاک اروم بخوابم خسته ام از خودم

نظرات 1 + ارسال نظر
. شنبه 2 اردیبهشت 1396 ساعت 04:04

سلام
دور از آبجی، خدا نکنه
بعضی وقتا درد یه نعمته!باعث میشه یاد خیلیای دیگه که درد دارن بیوفتی!بعضی وقتا هم دلیل اتفاق نیوفتادن خیلی از اتفاقا میشه!مثلا من، ازسربازی معاف شدم

سلام ممنون .چه خوب

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد