میخواهم رها شوم

زمزمه های درونی.

میخواهم رها شوم

زمزمه های درونی.

اردو

امروز دختر خوشگلم اولین تجربه اردو رفتن با دوستاش رو خواهد داشت. از چند روز قبل شور و شوق داره برای امروز. دیشب وسایلش رو اماده کردیم و موقع خواب یادم افتاد باید النگوش رو ازدستش درد بیارم. کم نشنیدم یه موجود پست بخاطر طمع به طلای بچه ها.... کلی حالم گرفته شد چرا زودتر یادم نیوفتاده یود تا صبح ده بار بیشتر از خواب بیدار شدم وبه خودم  تاکید کردم که صبح النگو رو در بیارم.

تنگ شده براش اما با نایلون و کف صابون درش اوردم . وقتی اونجور با تسلیم اشک میریخت قلبم هزار تکه شد چرا نباید دنیا جای امنی باشه که یه دختر کوچولو با خیال راحت برق النگوهاشو بیرون بندازه.

نظرات 2 + ارسال نظر
استاد پنج‌شنبه 28 اردیبهشت 1396 ساعت 13:44

عجب ؟!
خوب شد یادتون افتاد النگو ها رو در بیارید
افرین. . .

ممنون دکتر

سمر پنج‌شنبه 28 اردیبهشت 1396 ساعت 11:46

چه خوب که حواست به این نکته بوده. آدم یادش می ره همچین چیزهای کوچکی رو این نشون میده مادر خیلی خوبی هستی

ممنونم سمر جان لطف داری بالاخره مادر بودن حساسیت هایی رو میطلبه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد