میخواهم رها شوم

زمزمه های درونی.

میخواهم رها شوم

زمزمه های درونی.

دلم نمیخواد از تلخی ها بنویسم تکرارش خوند سطر به سطرش بعدا ازارم میده. 

دیروز پست نوشتم نصفه منتشر شد بعد هم پرید چیکار میکنی بلاگ اسکای؟ 

نانا حساست به پروتئین گاوی داره دو هفته ست جفتمون تو رژیمیم.


پنج شنبه 9 اردیبهشت. شنبه انشالا دیگه باید برم سرکار. سردرد دیگه شده بخشی از زندگیم. هیچ جور کنترل نمیشه. 

کار رو تحپیل دادم ولی همش نگران سود وزیان طرف معامله ام ایشالا پربرکت باشه براش.

مامانم و مادر شوهر به خیال کرونای من فاصله گرفتن البته مادر شوهر میاد اما کوتاه.

اف کرونایی میم ادامه داره و یه روز درمیون میره.اینجا وضعیت سیاهه.

نانا غذا خور شده و دیگه براش ماهیچه و قلم میپزم و آبش رو با سبزیجات میکس میکنم.

آلیس همچنان شاکیه از کم توجهی من و واقعا حق داره، خسته ام و سردرد امانم رو بریده کم خوابی شبانه و کارای خونه و هماهنگیای کار لنرژیم رو میگیره باید بیشتر براش وقت بذارم چند روزه عصرا نانا رو میذاریم تو کالسکه و میریم اطراف خونه تو فضای باز پیاده روی اما بازم غر میزنه که کمه زمانش.

خواهر وسطی همش شاکیه که چرا کم زنگ میزنید شاید علت اصلیش این باشه که وقتم کمه ولی در حقیقت از طرز صحبتش انرژی خوبی نمیگیرم. با اب و تاب تعریف میکنه که فلان دوستش صاحب دو تا پسر شده و چقد زرنگه. خوب من اصلا اهل تیکه انداختن نیستم و با شناختی که از خواهرم دارم مغرضانه بودن حرفاش برام محرزه. البته از این دست صحبتا از مامانم کم نمیشنوم عادت داره وقتی خبر پسر دار شدن کسی رو میده میگه هزار ماشالا فلانی پسر دومش رو هم اورد. خدا میدونه از وقتی نانا بدنیا اومده میل به داشتن بچه پسر برام در حد صفر باشه شاید لطف خداست شایدم این حس موقتیه.  برم بعدا مینویسم نانا بیدارشد.