میخواهم رها شوم

زمزمه های درونی.

میخواهم رها شوم

زمزمه های درونی.

هر وقت از خونه مامانم و بابام برمیگردم خونه خودم غم عالم میشینه تودلم. نگرانشونم. نگران روزی که زبونم لال نباشن. میم برای کاری جمعه صبح رفت شهر محل سکونت قبلیمون. بابا هم طرفایظهر اومد دنبال ما. اخر شب که میم اومد دنبالمون درست لحظه اخر بند کیفم حلقه های زنجیرش باز شد اون لحظه که بابام سریع انبر دست اورد و درستش کرد داشتم از بغض میمردم یا اون لحظه ای که مامانم تند و تند از فریزر بادجون و کرفس سرخ شده برام کنار گذاشت.

مامانم ناهار فسنجون درست کرده بود بینظیر. غروب هم با خواهر راه دور و خواهر بزرگه تماس تصویری داشتیم. از الیس هم چپ و راست سوال مطالعات اجتماعی میپرسیدم بگذره این دوتا امتحانش. مامانم طفلک زحمت کشید نانا رو حموم کرد ایشالا خیر ببینه من که جرات ندارم میم هم وحشیانه بچه رو میشوره همش میگه سخت نگیر بذا بچه  حال کنه. تاحالا دوبار به میم سپردم گوشت تنم ریخته تا بچه رو شسته. 

........................

دلم میخاد صبورتر باشم بخصوص برای الیس که انگار بلوغش نزدیکه و من اصلا امادگیش رو ندارم. دیشب باهاش کلنجار رفتم و بعد که خوابید پشیمون شدم صبح از دلش دروردم وبه قولمم برای خرید پک اسلایم به عنوان جایزه برگشتش به اتاقش برای خواب عمل کردم. میم سه ماه بود جای خوابشو برده بودشاه نشین خونه‌. اولش بخاطر کرونا جدا شدیم بعدشم بخاطر شب نخوابی بچه. بالاخره با شو خی بهش گفتم سلطان سلیمان که نیستی بیا با ما تو اتاق بخواب ،الیس هم بالاخره بعد از دو ماه برگشت به اتاقش و جایزه ش رو گرفت. 

.........................

نگران کرونا هستم نکران بابا مامانم بیشتر. خدا رحم کنه به هممون.

........................

نانا واکسن دوماهگیش رو زد چه پوستی ازم کنده شد خودمم با بچه گریه میکردم ۱۸ ساعت سخت به هممون گذشت. کلا نانا همه چیزش با الیس فرق داره دوماهگی الیس رو نفهمیدم چی شد واکسنش انقد که اروم گذشت.البته دوران بارداری با الیس در نهایت ارامش گذشت و با نانا وحشتناک سخت. 

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.