میخواهم رها شوم

زمزمه های درونی.

میخواهم رها شوم

زمزمه های درونی.

چقدر زیاد

اون پست مربوط به هرید پستی من رو بخونید که خواهرم با تدبیر! همه شو به فنا داد و کل بسته پستی رو تحویل برادرزاده ها داد. حالا اینو داشته باشین. من از تبریز یه سری سوغاتی که همشونم خوراکی بود اوردم دوبسته هم برا داداشم گذاشتم به نظرم خوب بود اونا هفته قبلش کیش بودن یه تیشرت برا طلا یه صندل هم برا من اوردن. کاری نداریم اونا یه سفر تفریحی رفته بودن من یه سفر کاری دو روزه. 

سوغاتی اونا رو دادم مامانم بده اونایی که تبریزن میدونن قیمت هربسته باقلوا و قرابیه چقده

حالا باز زن داداش زنگ زد و تشکر که چقد زیاد دادی. مطعئنم که ماماانم از سهم خودش گذاشته رو اونا. راضی نیستم. شاید گفتن این حرف درست نباشه اصلا ولش کن میخواستم بگم داداشم به طلا عیدی نداد اما دیدم خوب ما هم نرفتیم خونشون. اخه شهر دیگه ای هستن . منم چند روز اول مسیول خونه مامانم اینا بودم چون رفته بودن مسافرت . هیچ جا نمیتونستم برم. اما تو اون چن روز دوبار داداشم رو دیدم طلا هم باهام بود.خوب حتما اونا هم گفتن تا نیاین عیدی بی عیدی . خوب اینم حرفیه دیگه 

پ ن; یه دفعه یادم افتاد اگه من الان یر زندگیم هستم بخاطر برادرمه.نه تو وبلاگ قبلیم و نه اینجا نوشتم که زندگیم به کجاها رسید دعوا و قهر و توهسن و کتک کاری حتی. نمینویسم چون خجالت میکشم. گاهی ادما بخاطر دلسوزیشون یه کارایی میکنن که با دشمنی هم نمیتونن سرت اونجور بلایی رو بیارن . این حکایت منه خانوادم اومدن حمایتم کنن اما... هرگز دلم نمیخواست اینجا پربشه از انرژی منفی اما لازمه بنوبسم شوهرم بی معرفتی رو تو اونروزها در حقم تمام کرد من زن بودم اما مردی کردم هیچی از روابط دو طرفمون عنوان نکردم فقط تصمیمم رو به اطلاع خانواده رسوندم ولی اون مرد بود و نامردی کرد . ته دلم کینه اونروز رو دارم اینجا میگم اگر روزی تمام دنیا رو برام قباله کنه هرگززرررزز بی معرفتی و نامردی اونروزش رو نخواهم بخشید .

بی معرفتی و نامردی شوهر و دلسوزی غیر منطقی خواهر جهنم برام درست کرد . برادرم در حقیقت اومد گندی رو که اومروز همه به دست هم زدن جمع کنه. ایشالا خیر از زندگیش ببینه من تا اخر عمرم مدیونشم

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد