میخواهم رها شوم

زمزمه های درونی.

میخواهم رها شوم

زمزمه های درونی.

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

نود در صد ایران روی گسل زلزله ست.

خدایا نکن دیگه،خوب؟!

نباید، هیچ بچه ای بمیره.

نباید هیچ پدری فرزندش رو خاکی و کبود از زیر خروار خروار خاک بیرون بکشه.

نباید هیچ مادری صورتشو چنگ بزنه و وی وی گویان به دنبال جگرگوشه ش زیر آوار باشه.

نباید هیچ سقف آرامشی باعث مرگ و کشتار بشه. 

نباید هیچ بچه ای گنگ و مبهوت،خانه اش رو ویران ببینه و پدر و مادرش رو ناپدید.

این همه اندوه از کجا میاد.

چرا هر چی سنگ مال پای لنگه.

اگر اون خونه های لعنتی مهر استانداردسازی شده بودن ،این فاجعه انقد عظیم نمیشد.

بمیرم برای دل اون مادر،که تا چند لحظه پیشش شاید برای بچه اش دیکته میگفته،اما حالا جگرگوشه ش کجاست.

خدایا پتو و آب و کنسرو رو میرسونیم اما چطور داغ دل از دست داده ها رو سرد کنیم.

خاورمیانه نفرین شده.  فقط و فقط یه بیمارستان داشته سر پل ذهاب که اونم ویروون شده اونوقت باید تو خبر ببینیم میرن پول مملکتو میدزدن تو ناکجا اباد بیمارستان افتتاح میکنن. 

خیلی چیزا دلم میخواد بنویسم. اما نمیشه. کاش تموم بشه این غصه. 

هر بار یه گوشه این سرزمین فاجعه میشه و همه مون عزادار.

هموطن! هایی هستند که یکسره تو خوشی. با اتومبیل. و منزل لاکچری ،مسافرت و پارتی و ... اینا تو زندگی ما تاثیری نداره. به همینشم راضیم. باشه خوش باشن، اما این جور فاجعه ها همه مون رو له میکنه،عزای مردممون هر گوشه ای باشن مال  تک تک ماست. مگه میشه اون عکسا رو اون فیلما رو ،اون ساختمون های فروریخته رو دید و زار نزد. 

ما که تو ماجرا نیستیم و  از دور میبینیم آروم و قرار نداریم، وای به دل اونا که آشیونه شون رو ویرون میبینن،عزیزشون رو از دست رفته و مجبورن ببینن و ببینن و بمونن و تحمل کنند.


کاش سرما انقد اذیت نکنه ،کاش هوا حداقل هواشونو داشته باشه،زمین که نداشت لرزوندشون،گرفتشون. 

آشتیhttp://www.ashtiashti.blogsky.com/1396/08/22/post-366/ عزیز،دختر کرد با غیرت داره کمک جمع میکنه. دریابیمش


فریاد! خدا!

اخبار زلزله دیشب رو پیگیری میکنم. یکمی این ورتر تکون میخورد زمین زیر پای ما، حال و روز من الان چطور بود. دیگه چه اهمیتی داشت بی توجهی ها،مشکلات شغلی،حرف ها و حدیث ها. 

دیشب داشتم باخواهرم حرف میزدم که یکدفعه جیغ کوتاهی کشید و احساس کردم با گوشی داره میدوه. چند دقیقه بعد بود که متوجه شدم اونجا زلزله اومده. البته فقط تکان کوچیکش به اونجا رسیده بود و ....

خدا به فریاد برس.به فریاد مادری که بچش زیر آوار مونده،بچه ای که مادرش رو گم کرده زیر خرواری خاک. خدایا به فریاد اونایی برس که آشیونه شون ویرون شده،تو این سرمای ناگهانی،خدایا خودت به دلشون آرامش و صبر بده.

چه فرق میکنه این تکونها کجا رو ویرون کرد و کجا رو لرزوند. همه مون عزاداریم. دل همه مون لرزیده. 


بعد از دو تا اخر هفته وحشتناک ،سومی به خیر گذشت. شوهر چهارشنبه ظهر با دوستاش رفت تهران.  

 از قبل با باباش هماهنگ کرده  بود بیاد دنبال ما.بهیچ وجه نمیذاره من تو  این جاده رانندگی کنم. اخه روستاییه و پرت. اون ساعت 1 رفت. البته من سریع دخترک رو از مدرسه اوردم قبل رفتن باباشو ببینه. پدرشوهر هم نزدیکای سه رسید.   ادامه مطلب ...