میخواهم رها شوم

زمزمه های درونی.

میخواهم رها شوم

زمزمه های درونی.

خیلی خسته ام ولی دلم نمیاد بخوابم. من فقط همین تایم رو برا خودم دارم. نیمه شب. از صبح سرپام. منی که بعترین خورش کرفس رو برا خودمون درست میکنم امشب نتونستم مثه همیشه جا افتاده درش بیارم. ته چین مرغ هم درست کردم و  همسر هم  چند سیخ جوجه گرفت. اما چون به نظرم غذام خوب درنیومد تمام خستگی تو. تنم موند خیلی سخته با بچه کوچیک آشپزی کردن. تازه م ش اینا هم گذاشتن هشت و نیم شب اومدن تازه ساعت ۶ افتاده بودن عید دیدنی. حقیقتا ناراحت شدم. من چای تازه دم کرده بودم شیرینی و همه چیز رو اماده کرده بودم گفتم زیاد چای وشیرینی  خوردیم نیار.شام رو خوردن و پ ش که بلافاصله رفت و خ ش هم کمی چرت و پرت گفت و بعدم فقط با الیس خرف زد و  نزدیک یازده همسر رسوندشون. 

فردا همسر میره. فصل جدید زندگی برای هردومونه‌. امیدوارم هردومون بتونیم با ارامش این دوران رو سپری کنیم. 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد