-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 14 مرداد 1399 19:49
الان دلم یک کیک خامه ای میخواد که یک برش ازش سهم من باشه پا رو پا انداخته باشم و یه فنجون چای کنار دستم هم در حال خنک شدن باشه با یه فکر بی خیال یه ارامش کامل در حال گپ زدن با یه دوست باشم. هیچ کدومش فراهم نیست علی الخصوص فکر ارومش. خیلی وقته خیلی وقته
-
سرنوشت چشاش کوره نمیبینه (نامه به او)
یکشنبه 12 مرداد 1399 02:19
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 12 مرداد 1399 01:38
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 11 مرداد 1399 01:14
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 9 مرداد 1399 17:45
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 8 مرداد 1399 10:10
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 6 مرداد 1399 22:30
اون دو تا خونه ای هم که دیشب دیدیم و روشون حساب کرده بودم کنسل شد یکی حاضر نشد پایین بیاد و یکی هم منصرف شد. تصمیمش رو گرفت فعلا نمیخرم یا بمون خونه مامانت اینا یا برو همون شهر تو خونه خودمون. از عصر دارم گریه میکنم. با وضعیت من و یه بوه تو شهر غریب یا موندن تو خونه پدری با هزار تا حاشیه ش. بهش گفتم از اون چند تا...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 6 مرداد 1399 18:42
هنوزم بعد 12 سال میم رفتارایی رو میکنه که تو عقدمون میکرد،همونجور یکه تاز و همونجور خودخواه. من هم همینطور تنها و مستاصل. دیروز رو که با بابام رفتم دنبال خونه،اونم جدا رفت. امروز زنگ زدم که بیا منم ببر خوابالو گفت کجا بیای قشنگ مثه رچز برام روشن بود همینو میگه. دلم گرفته خدایا چرا از یه سری بنده هات چیزایی رو دریغ...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 6 مرداد 1399 18:34
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 5 مرداد 1399 13:45
هرچی بیشتر میگردیم کمتر پیدا میکنیم. از امارای اشتباه پدر شوهر و سرکار گذاشتن بنگاهی های و قیمتای نجومی هم نگم بهتره. میم عصرا همش عصبیه. اصن یه چیز داغون. میترسم راضی شم برم تو همون خونه خودمون طبقه چهارم با 60 تا پله. رژیم غذایی مامانم اینا با الیس یکی نیست هر روز رو غذا یه ایراد میگیره و من روم نمیشه واقعا که بخوام...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 3 مرداد 1399 13:24
اصلا نمیدونم چی بنویسم دو هفته ست اینجام هیچی تغییر نکرده خونه که پیدا نکردیم کارم رو هوا. میم هر روز عصبی تر میشه. رو هر خونه یه ایراد میذاره یه بار میگه نه میخرم نه میفروشم. کار هر شبم شده گریه. مامانم اینا حوصله ما رو ندارن آلیس اذیت میکنه. دیگه واقعا نمیدونم چیکار باید بکنم دو روزه گیر داده به خونه های قدیمی و...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 31 تیر 1399 22:59
نمیدونم تا کی باید هرشب بیام اینجا گزارش بنویسم و عقده دل باز کنم. میم بعد سه چهار تا تماس ساعت هفت و نیم اومد دنبال من و الیس. یه دور با الیس دعوا کرد که البته حق داشت یه دورم با من. برد از دور یه اپارتمان بهم نشون داد که این هم متراژش خوب بوده هم قیمتش ولی امروز عصر معامله شده. گفتم عزیزم با تلفن بازی خونه پبدا...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 30 تیر 1399 23:39
همیشه فکر میکنم زنای دیگه یه چیزی دارن من ندارمش.واقعا زنایی که شوهرشون بدون اونا جایی نمیرن مرتب بهشون زنگ میزنن چیکار میکنن. ناهارشو خورد و رفت گفتن بیا دنبالم با هم بریم دنبال خونه گفت با دوستم بگردم جایی مناسب برد میبرمت. دیگه ازش خبری نشد ساعت 9 زنگ زدم با عجله گفت دارم میرم جایی رو ببینم همین. گفتم بهم خبر بده...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 30 تیر 1399 16:10
دیروز بعد ازظهر با میم چند جا رو دیدیم هر کدوم یه عیبی داشتن یکی بیش از حد گرون یکی محله ش خوب نبود یکی فعلا ناتموم بودو کار داشت و... تمام امیدم به پیدا کردن جا برای محل کارم بود،که اونم نقش بر آب شد صاحب ملک گفته بود خالی میکنم به شرط اینکه پسرم رو ببرید سرکار. جلل الخالق. میم امروز ناهار اومد اینجا. غذاشو خورد و...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 29 تیر 1399 17:51
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 28 تیر 1399 20:04
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 26 تیر 1399 22:52
بعداز ظهر با بابام چند تا بنگاه رفتیم. یه خونه هم دیدم افتضاح شده تو 150 متر،متراژ سه خواب نتونی دربیاری. محله متوسط،معماری ناجور،قیمت سر به فلک. تو گرما کلافه شدیم هیچی دست از پا دراز تر برگشتیم.. مامانم عصبیه از صبح همش غر میزنه به جون بابام بیشتر. الیس اذیت میکنه و نمیدونم تا کی تو این وضعیتم. شبا اصلا نمیخوابم سه...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 24 تیر 1399 19:26
دیشب باز اون دست مخوف حدود سه بیدارم کرد که چه خوابیدی بلند شو به مشکلاتت فکر کن. نشون به اون نشون تا یک ربع به 7 صبح بیدار بودم انقد از این شونه به اون شونه شدم انقد جا عوض کردم تا صبح شد. 7 خوابیدم تا نه و نیم. به میم پیام دادم داره میاد مولتی ویتامینم رو بیاره گیج خواب بودم و چشمام سیاهی میرفت پیام داد اورده و...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 24 تیر 1399 00:22
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 23 تیر 1399 15:23
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 22 تیر 1399 17:37
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 21 تیر 1399 16:21
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 20 تیر 1399 17:03
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 19 تیر 1399 09:27
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 17 تیر 1399 11:33
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 15 تیر 1399 09:45
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 10 تیر 1399 13:07
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 8 تیر 1399 10:06
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 4 تیر 1399 13:40
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 4 تیر 1399 00:50
دلم میخواد از روزانه هام بنویسم اینکه کی الیس رو بیدار کردم چطورراضیش کردم شیر موز و کیکش رو بخوره و تنها بمونه تا برم سرکار. اما دست و دلم نمیره به نوشتن. شور و حالم رو از دست دادم بخاطر بچم اشپزی میکنم بخاطر شوهرم الکی لبخند میزنم و بخاطر پدر مادرم زنده ام. بعد از ظهر ها ساعتها میخوابم تا فقط تو این دنیا نباشم...