میخواهم رها شوم

زمزمه های درونی.

میخواهم رها شوم

زمزمه های درونی.

همیشه فکر میکنم زنای دیگه یه چیزی دارن من ندارمش.واقعا زنایی که شوهرشون بدون اونا جایی نمیرن مرتب بهشون زنگ میزنن چیکار میکنن. ناهارشو خورد و رفت گفتن بیا دنبالم با هم بریم دنبال خونه گفت با دوستم بگردم جایی مناسب برد میبرمت. 

دیگه ازش خبری نشد ساعت 9 زنگ زدم با عجله گفت دارم میرم جایی رو ببینم همین. گفتم بهم خبر بده گفت زنگ میزنم.بازم هیچی.

هر لحظه منتظر تماسشم جدا از اینکه میخوام ببینم چیکار کرده دلم میخواد ازم خبر بگیره احوالمو بپرسه. اما اصلا براش مهم نیست. خسته ام از تقلا خسته ام اینا دیگه نباید درگیری های زندگی باشه.تا کی باید حسرت ابتدایی ترین خواسته هام رو بکشم تا کی؟

نظرات 2 + ارسال نظر
فهیمه سه‌شنبه 31 تیر 1399 ساعت 12:21

رها جان
ظاهر زندگی بقیه رو با باطن زندگی خودت مقایسه نکن
برادر شوهر من هر جا باشیم چسبیده به زنش و مثل چی دنبالشه منم میگفتم چقدر اینا با هم خوبند چه مردی چه زندگی
چند وقت پیش فهمیدم کلی با هم دعوا دارند و چقدر کارهای مخفیانه برادر شوهرم میکنه حالا نه که خیانت و این داستانا
حتی چند شب برادر شوهرم توی مغازش خوابیده از دست زنه

من که نه ظاهرش اکی هست نه باطنش

فهیمه سه‌شنبه 31 تیر 1399 ساعت 10:33

عزیزم بیشتر مردها همینند
منم قبلا چندین بار پیگیری میکردم آخرم هیچی فقط اعصابم خورد میشد الان ولش کردم
شوهر منم با دوستاش میره بیرون کلا همه چی یادش میره

نگو فهیمه جان بیشتر مردا. والای مردای دورو برمن خیلی دنبال زن و زندگی ان.
شانس من و شماست

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد