میخواهم رها شوم

زمزمه های درونی.

میخواهم رها شوم

زمزمه های درونی.

مردان مریخی،زنان وبلاگی

درست یادمه کی و کجا من اولین بار افتادم تو ورطه وبلاگ خونی. نمیدونم طرف رو لعنت کنم یا دعا.

۴سال پیش بود و روزای اول مثه یه وبلاگ خون نابلد فقط همون یه وبلاگ معرفی شده رو میخوندم اما کم کم رفتم تو لینک های دوستاش و اووووووه بعد از اون بود که رسما معتاد شدم.

قبل از اون سرم تو لاکم بود فکر میکردم زندگی هر زنی مثل من هزار جور چالش داره و خوشبخترین زن دنیا همسایه روبروییمه.

اما انگار چشمم دوباره به دنیا باز شد.اینا کی هستن چرا انقد خوبن. خوشبختن. این مردا از کجا اومدن؟ و... اونجا بود که دنیام بهم ریخت.

به جرات میگم بالای 200 تا وبلاگ رو سر زدم که البته امار وبلاگ نویسی بسیار بالاست و نود درصدشون خانومن. 

اما جالب انگیزتر از همه نقاط شباهت زندگی این زن ها در دنیای وبلاگ نویسی به همدیگه ست.

در این دنیا مرد موجودی ساکت و صبوره. بشری که صبح از خونه بیرون میزنه و تمام تلاشش رو برای راحتی زن و فرزندش به کار میبنده. این مردها سیگار نمیکشند هیچ دوست و رفیقی ندارند ،تنبل نیستن خوابالو نیستن .بچه ننه نیستن . کاملا تحت تسلط همسرن. کوچکترین هنرشون سوپرایز کردن همسره.

بعد از وظیفه باردار کردن زن وبلاگ نویس تنها وظیفه شون خوشی و شادی همسرشونه. 

این مردها منت کش هستن.زود از کوره در نمیرن. بالاترین تفریحشون گذران وقت با مادرزن و خواهر زن هست. 

خانواده شوهر در این وبلاگها بسیار کمرنگ هست کم میان کم میرن.کم توقع دارن که همون کم هم زیاده برای زن وبلاگ نویس!

مردان زنان وبلاگ نویس تفریح شخصی برا اخر هفته ندارن جز کافی شاپ بردن و رستوران گردی و دور دور با همسر. 

منبع مالی این مردها بی پایانه. درمیارن که زن وبلاگنویس خرج کند.همه بچه دوستن و بچه نگه دار اصلا مادری هستن برا خودشون. 

بجز بکی دو تا وبلاگ که اصلا  حول محور خیانت شوهر میچرخه در سایر وبلاگها محاله ببینیدکه ذکر شده  شوهر این خانوما کمی به قول مهمان  ماه عسل شیطنت بنمایند. نجیب ترین و شریف ترین مردها شوهر زنان وبلاگی ست. که اغلب هم شوهری ،شوشو،همسر جان،عشقم نامیده میشوند.

شوهر مربوطه در ضمن سلیقه بسیار خوبی اکثرا در خرید دارد و هرازگاهی زن مورد نظر را حسابی با خرید لباس و کیف و کفش غافلگیر میکند. 

این مردها هرگززززز از خرید با همسرشون خسته نمیشن و اتفاقا عاشق پاساژ گردی و بازار گردی با همسرشون هستن و اینکه میگن مردا از خرید بدشون میاد یکی شوهر منه یکی عمه م.

اخه لامصب این مردها ،مرد نیستن فرشته ان. یه پک سیگار ،یه مسافرت مجردی کوتاه،یه کم عربده،یه کوچولو غر،یه ذره تنبلی تو وجود این مردا نیست. عاشق فامیل زن هستن و عشق میکنن با باجناق. کی گفته باجناق فامیل نمیشه اتفاقا هرکی گفته بیاد این وبلاگهارو بخونه ببینه خوبم میشه. 

بسیار خوانده ام  که *یه کم با همسری بحثمون شد ولی قربونش برم نذاشت به کم بگذره زود از دلم درورد* 

وظیف دیگر این مردها که بسیار جالبه اینه که دیر وقت از سرکار بیان و خسته و کوفته زنشون رو که تمام روز خونه بوده ببرن گردش و دور دور. غر هم که اصلا . اتفاقا قربون صدقه هم میره.


با این حساب بنده یافتم که کلاه بسیار گشادی با نام ازدواج به سرم رفته که عنقریب زیرش خفه میشم. فقط موندم که چرا و به قول معروف به کدامین گناه از این غلمان ها نصیب این بنده نشده. که احتمالا سرتاسر گناه باید باشم وگرنه که جمعیت نسوان وبلاگ نویس که همه به فیض رسیدن.

باید خدمت این خانومها عرض کنم که این یعنی بهشت.چجوری مگه میشه بهشت رو برای یه زن ترسیم کرد جز با همدم خوب. برید یه نون بخورید ده تا بدید در راه خدا.

حسود هم خودتونید. والا غبطه میخورم .

خوش باشید با این غلمان ها.




پست خاله زنکی

امشب عروسی دوستمه. حق زیادی به گردنم داره دوست دارم تو شادیش جبران کنم اما نمیدونم سوهر میبرتمون شهر خودم یانه. فعلا که ناهار کاری دعوته و نیومده. اس زدم هنو جواب نداده راستش لباس درست حسابی هم ندارم . یه چی سرهم میکنم. حالا

سایت سازمان سنجش فکر کنم بخاطر من بازدیداش چند برابر شده. بابا وا بدین. جونم درومد. 

تنها اتفاق بد اون هفته درگیری دخمل با پسر دایی و دختر داییش بود دقیق نمیدونم که کدوم مقصر بودن ولی از اینکه خیلی خاضر جوابی کرد،بسیار متاسف شدم و به شدت تنبیه شد. 

نمیدونم چرا احساس میکنم بچه های برادرم نسبت به ما گارد دارن یعنی عمه انقد بده. خواهشا کسی میخونه خاموش نباشه و اگر تجربه ای در این مورد دارید بنویسید. 

همش منتظرن کوچکترین اتفاقی رو تبدیل به سو تفاهی عظیم بکنن. دختر منم کم نمیاره اندازه خودش زبون دراز هست که خیلی بده اما ادم انتظار داره یکی که  14 سالشه با یه بچه 6 ساله اونجوری دهن به دهن نشه.

خیلی خداروشکر کردم که اون شب سکوت کردم و قاطی دعوای بچه ها نشدم لطف خدا بود وگرنه قشنگ مستعد قاطی کردن بودم و به قول دوستی در مرحله پاچه گیری بودم اما فقط زدم بیرون. 

مامانشون که فقط نگاه مبکرد حتی بگم حس میکردم حض میکنه. دختر بدی نیست اما خوب ...نمیدونم والا کدوم عروسی از قوم شوهر خوشس میومده که این دومی باشه. خواهر میگه دیگه خودش وارد معرکه نمیشه بچه هاشو شارژ میکنه اونا از خجالت خوارشوور و مادر شوور و بچه خوارشوور درمیان.

میشه دعا کنید من پست بعد با خبر خوش بیام. میشه میشه . ممنونم

عید

عید مبارک. عید فطر امسال رو دوست داشتم هر چند از تعطیلات هیچی  نفهمیدم . فامیل شوور از تهران اومده این چن روز ما اماده باش پذیرایی بودیم حالا فکر نکنید من اصلا پا درازی خونشون دارم تا پارسال که اصلا ندیده بودمشون ، دیروز که فقط دسر و سالاد درست کردم و سبزی خوردن اماده کردم و امروز غذا و تمیز کاری. 

دلم گرفته کدوم عروسی وقتی شوهرش با خانوادش قهره در این حجم فدا کاری میکنه. 

اون هفته تمامش پیش مامانم اینا بودم خوب بود به جز یکی دو احتلاف کوچیک اونم سر دخملی . 

یه روزشم من افطار قیمه درست کردم بردم برا مامانم اینا. اها یادم افتاد یه شبم همبرگر خونگی درست کردیم اولش میخواستم خونه خودم درست کنم اما دیدم بدون مامان بابا نمیچسبه اتفاقا چقدم با حضور اوتا خوب بود. امشب سه خانواده مهمونم هستن اوه البته 4 تا با احتساب مادر و پدر شوور. خدا کنهخوب پیش بره

تکلیف احتمالا تا اخر هفته معلوم میشه . ازمون رو میگم یه خبرایی بهم رسیده یادتونه گفتم بی خبری بدخبریه. اما خوب منتظر نتیجه هم و همچنان قلبم داره از جا کنده میشه ذکر این روزام ذکر یونسیه ست. 

الهی که نماز روزه همه قبول درگاه حق باشه هر کی حاجت گرفت یا تو این روزا خدا نگاه خاص بهش داشت صدقه سر ا ونا هم خداوند رونق ببخشه به زندگیم.الهی امییین

هر دومادی رو میبینم با خانواده زنش میره میاد ها دلم میگیره هیییییی

دخمل پبش خواهره از دیشب اونجاست دختر دایی پسر داییشم پیششن. شوهر الان اومد میوه ها رو داد رفت. برم میوع بشورم. یا حق