میخواهم رها شوم

زمزمه های درونی.

میخواهم رها شوم

زمزمه های درونی.

عید

عید مبارک. عید فطر امسال رو دوست داشتم هر چند از تعطیلات هیچی  نفهمیدم . فامیل شوور از تهران اومده این چن روز ما اماده باش پذیرایی بودیم حالا فکر نکنید من اصلا پا درازی خونشون دارم تا پارسال که اصلا ندیده بودمشون ، دیروز که فقط دسر و سالاد درست کردم و سبزی خوردن اماده کردم و امروز غذا و تمیز کاری. 

دلم گرفته کدوم عروسی وقتی شوهرش با خانوادش قهره در این حجم فدا کاری میکنه. 

اون هفته تمامش پیش مامانم اینا بودم خوب بود به جز یکی دو احتلاف کوچیک اونم سر دخملی . 

یه روزشم من افطار قیمه درست کردم بردم برا مامانم اینا. اها یادم افتاد یه شبم همبرگر خونگی درست کردیم اولش میخواستم خونه خودم درست کنم اما دیدم بدون مامان بابا نمیچسبه اتفاقا چقدم با حضور اوتا خوب بود. امشب سه خانواده مهمونم هستن اوه البته 4 تا با احتساب مادر و پدر شوور. خدا کنهخوب پیش بره

تکلیف احتمالا تا اخر هفته معلوم میشه . ازمون رو میگم یه خبرایی بهم رسیده یادتونه گفتم بی خبری بدخبریه. اما خوب منتظر نتیجه هم و همچنان قلبم داره از جا کنده میشه ذکر این روزام ذکر یونسیه ست. 

الهی که نماز روزه همه قبول درگاه حق باشه هر کی حاجت گرفت یا تو این روزا خدا نگاه خاص بهش داشت صدقه سر ا ونا هم خداوند رونق ببخشه به زندگیم.الهی امییین

هر دومادی رو میبینم با خانواده زنش میره میاد ها دلم میگیره هیییییی

دخمل پبش خواهره از دیشب اونجاست دختر دایی پسر داییشم پیششن. شوهر الان اومد میوه ها رو داد رفت. برم میوع بشورم. یا حق


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد