میخواهم رها شوم

زمزمه های درونی.

میخواهم رها شوم

زمزمه های درونی.

آغاز مهر

به سلامتی آلیس رو راهی مدرسه جدیدش کردیم. تمام تابستون تا ظهر تو اتاقش خواب بود  و عملا حضوری نداشت اما الان که رفته قشنگ جای خالیش حس میشه. امسال براش سال خاصیه دیگه ابتدایی نیست و مدرسه تیزهوشان هم سختگیرتره و تایمش هم طولانیه. انشالا مسیررشد تمام بچه‌ها سبز و پر از آرامش و موفقیت باشه.  

پنج شنبه بالاخره لباس فرمش به دستموت رسید وقتی پوشیدش خدا میدونه چقد دلم به حال دخترامون سوخت و به خودم کلی بد و بیراه گفتم که اندک شانس مهاجرت رو هم پروندم. مانتوی دراز و مقنعه تا سر زانو وای خدا بمیرم برا طفلکیا. بعد از ظهر با باباش بردن خیاط محله مون، از قد مانتو کمی کوتاه کرد و پاچه شلوار هم همینطور. ولی الیس اجازه نداد مقنعه رو کوتاه کنیم گفت شاید گیر بدن که حقم داشت.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد