میخواهم رها شوم

زمزمه های درونی.

میخواهم رها شوم

زمزمه های درونی.

التماس

وارد خانه که شدیم با خوش امدگویی زائو روبرو شدیم که دراز به دراز یا بهتر بگویم پهن به پهن گوشه خانه افتاده بود. دو دختر زائو یکی سیزده ساله و دیگری7 ساله مشغول پذیرایی شدند.به زودی سر وکله خواهر شوهر زائو هم پیدا شد و عهده دار کارهای بچه شد. 

من و مادر شوهر و دخترکم کنار مادر و بچه نشستیم و تبریک گویان محو این موهبت نورسیده شدیم. به زودی دخترکم با دودختر صاحبخانه حور شد و هرسه باهم مشغول بازی و تعریف شدند. اما من در فضای خفقان اور فامیل شوهر کم بود بالا بیاورم. 

مادر از زایمان سختش تعریف میکرد و وقتی با این سوال من روبرو شد،که معمولا باید زایمان سوم راحتتر باشد با زبان بیزبانی عنوان کرد که شوهر از وقتی فهمیده بچه پسر است استراحت مطلق داده و زن با سی کیلو!اضافه وزن فارغ شده بود. 

خواهرشوهرش که یک پسر ۴ ساله داشت سریع وارد معرکه شد و با اب و تاب از دکتری تعریف میکرد که با نسخه اش تضمین نود و نه درصدی پسر میدهد و فریاد میزد که دکتر عنوان کرده که اگر دختر شد نیایید یقه من رابگیرید یک درصد احتمال خطا! هست و قاه قاه میخندید. 

خواستم بگویم مراعات ان سه  دسته گلی که ان گوشه نشسته ست بکن دیدم وزن این حرفا برای این زن سنگین است ناچارا سکوت کردم. 

مادرشوهرم که فرهنگی بوده و ادعای روشنفکریش می اید از قافله عقب نماند و وقتی که زائو عنوان کرد یک زن روستایی بخاطر عدم امکانات جنین اش را در نه ماهگی همان شب در بیمارستان از دست داد،با پرسیدن بچه چه بود و پاسخ پسر چنان آهی کشید که گفتم صد رحمت به این دو زن بیسواد. 

بیسواد که میگویم سواد اکادمیک نیست سواد فکریست. هر چند آن دوزن از همان اکادمیک هم سوم راهنمایی اش را بیشتر نداشتن.

رسما حالت تهوع داشتم خیلی دلم میخواست با جواب کوبنده ای حال ان خواهرشوهر معلوم الحال را بگیرم . زن زائو رو که میدانستم انقدر نیش خورده از این جماعت که خودش رسما یک قربانی ست. اما دلم به حال فرهنگ و سواد و شعور خودم سوخت که با ان جماعت در یک کاسه بکنمش . 

شنیده اید کسی از جایی حالش بهم بخورد واقعا حالت تهوع بدی حس میکردم.

دلم میخواد رو به سوی جماعت زنان فریاد بزنم ایها الناس من باب خوش امدن شوهرتان هم اگر  پسر دوستید التماستان میکنم جنس خودتان را نفروشید. قبول است هرکسی علایقی دارد اما خواهش میکنم تو را به جان عزیزتان پسردوستیتان را بگذارید کنج دلتان. هرچه میخواهید پسر بزاییداما شما زنید پیش از آن دختر بوده اید تورا به خدا با جنس خودتان اینکاررا نکنید. 

به قول یک خانم وبلاگی که متنفرم از این حرفش که چپ وراست در وبلاگش مینویسد که فرقی ندارد،ولی من پسری هستم .آهای پسری ها بفهمید چه میگویید،تحقیر جنس زن به والله قسم بیشتر از طرف خودشما اتفاق می افتد. 

هنوز در فکر ان نوزاد کوچک هستم نمیدانم تخت کدام پادشاه خالی میماند اگر او بدنیا نمی امد ونگاه غمگین دخترکان ان خانه که سرکوب جنسیت در نی نی چشمانشان بیداد میکرد.



نظرات 3 + ارسال نظر
نسرین یکشنبه 1 مرداد 1396 ساعت 05:37

سلام
شما هم با سکوتتون، یه جورایی کار احمقانه و فکر نادان اون خانمها رو تآیید نکردید؟
وظیفه داشتید به عنوان یک مادر مسئول، جلوی همون دخترکانی که گوشه اتق=اق بودند همین حرف های منظقی رو بزنید.
بنظرم باید بهشون می گفتین:
خودت هم دختر دنیا اومدی، بد بودی یا هستی؟ اضافی بودی؟ انسانیت کم داشتی؟ ووو ...

سلام واقعا خودمم ناراحتم که چیزی نگفتم از این حجم بی فرهنگی شوکه شده بودم البته بیرون که اومدیم به مادرشوهرم گفتم که واقعا نمیدونم کی میخواد سطح فرهنگ مردم بالا بره و این عقاید پوسیده و عصر حجری از بین بره. فکر میکنم از پس مادرشوهر براومدم. اما راستش من خودم رو بااونا در یک سطح نمیدونم که بخوام باهااشون بحث کنم. دیدین میگن با نادان بحث نکن سطح
تو رو اندازه خودش با پایین میاره وچون در اون سطح توانایی،داره پیروزه بحث میشه. به نظرم اونها یک مشت انسان! از خود بیگانه بودن که صرفا زاد و ولد رو یاد گرفته بودن و تنها دغدغه شون زاییدن جنس نر بود.

زهرام یکشنبه 1 مرداد 1396 ساعت 02:40 http://zkh.blogsky.com

سلام از و بلاگ مهر بانو ا مدم اینجا.متاسفانه همینطوره که نوشتید وقتی زنها برای خودشون ار زش قایل نیستن ازمردها چه انتظاری داریم .هر چند من همکار های مردی داشتم که عاشق دخترانشان بودن و اونها با تمام دنیا عوض نمیکردن. بنظر من هر بچه ایی که بدنیا میاد یه معجزه اس و میتوانه دنیا تغیر بده .چرا ما ادمها اینقدر کوتاه نظریم؟دوست عزیز چند تا پست هاتون خیلی نا امید بنظر میرسید.منم مشکلات خیلی زیادی دارم .ولی نهایت سعی ام میکنم که شاد باشم تا بت انم از دو فرزندم بخوبی نگهداری و محافظت کنم .شما هم بخاطر دختر نازنیت و بخاطر اینکه خد اوند این نعمت و نعمت زندگی بهت هدیه کرده سعی کن شاد باشی اگر چه گاهی خیلی سخته. ارزو میکنم موفق وسلامت وشاد باشی.

سلام عزیزم خیلی خوش امدی. متاسفانه این ماجرا تمومی نداره. البتع منم دیدم پدرایی که درحسرت پسر میسوختن چطور الان عاشق دخترشون هستن. نگاه تبعیض امیز به جنسیت فرزند واقعا ظلم هستش من نه پسر دوستی رو تایید میکنم و نه دختر دوستی.
دوست عزیزم امیدوارم همبشه در کنار دو فرزند،عزیزت شاد و سلامت باشی

مهربانو یکشنبه 1 مرداد 1396 ساعت 00:15

رها جان واقعا از خوندن پستت متاسف شدم تقریبا یکی دو هفته پیش با خانواده برادرم رفته بودیم پارک تا بخودمون بجنبیم دیدم یه خانومی چسبیده به خانم برادرم داره تند و تند باهاش حرف میزنه من کنارشون ایستاده بودم با برادر زاده م صحبت می کردم اصلا حرفای اونا رو نمیشنیدم یهو توجهم جلب شد که خانمه گفت دخترم زایمان کرده بود البته پسر زاییده بودها اگر دختر بود که نگاش نمی کردم
من با تعجب و خشم نگاهش کردم گفت شما هم قبول داری دخترا بدبختن گفتم بعله موافقم وقتی خانم میانسالی مثل شما درمورد نوه ش اینطوری حرف بزنه دیگه چه جای خوشبختیه
متاسفم خانم من خودم به زن بودنم افتخار می کنم یه دختر سالمم دارم نور چشممه و وقتی شنیدم دختر دار میشم جشن گرفتم
بعدا دیدم یواشکی به خانم برادرم گفت واه واه چه خواهر شوهری داری داشت منو می خورد ،بیچاره ای

ممنون مهربانو جان که اومدی.
وای نگو از بعضی خانومای پا به سن گذاشته که اونا خیلی بدترن. چنان تخریب میکنن دختر بودن بچه رو که من گاهی دهنم باز میمونه که این ایا واقعا جنسیت خودش رو اصلا شخصیت خودش رو فراموش کرده.
چقد خوب جواب اون خانوم رو دادی عزیزم . زاستش من یه کم به قول دوستام غائبالجوابم و بعدا یادم میاد .بایدمیگفتم این بی فرهنگی بعضیا شده اب و نون واسه این دکترای زنان. اما خوب اون لحظه کلا ترجیح دادم ساکت باشم.
ایول به خواهرشوهر مهربانو امیدوارم همیشه تنت سلامت باشه سایه ت بالای سر مهردخت زیبا مستدام

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد