میخواهم رها شوم

زمزمه های درونی.

میخواهم رها شوم

زمزمه های درونی.

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

هرچی بیشتر میگردیم کمتر پیدا میکنیم. از امارای اشتباه پدر شوهر و سرکار گذاشتن بنگاهی های  و قیمتای نجومی هم نگم بهتره.

میم عصرا همش عصبیه. اصن یه چیز داغون. میترسم راضی شم برم تو همون خونه خودمون  طبقه چهارم با 60 تا پله.

رژیم غذایی مامانم اینا با الیس یکی نیست هر روز رو غذا یه ایراد میگیره و من روم نمیشه واقعا که بخوام بگم این بچه چیا میخوره. خوب از مامان و بابام سنی گذشته سخته هر روز برنج یا سرخ کردنی گاهی اش درست میکنه مامانم که الیس دوست نداره. واقعا معذبم. بعشی روزا مادر شوهر دعوت میکنه الان دیگه اونجا هم سختم شده خیلی داره طولانی میشه.

دلم یه خونه اماده با قیمت مناسب میخواد که فقط،تمیز کنم و اسباب بکشم یعنی میشه؟

اصلا نمیدونم چی بنویسم دو هفته ست اینجام هیچی تغییر نکرده خونه که پیدا نکردیم کارم رو هوا. میم هر روز عصبی تر میشه. رو هر خونه یه ایراد میذاره یه بار میگه نه میخرم نه میفروشم. کار هر شبم شده گریه. مامانم اینا حوصله ما رو ندارن آلیس اذیت میکنه. دیگه واقعا نمیدونم چیکار باید بکنم دو روزه گیر داده به خونه های قدیمی و کلنگی. من نمیدونم کی باید زندگی کنم از طبقه چهارم بدون اسانسور به خونه قدیمی سازمانی بعدشم مستاجری حالا هم هرچی خونه مارو عقرب هست رو نشون کرده.

کاش باردار نبودم چقد تمام این بارداری سخت گذشت.