میخواهم رها شوم

زمزمه های درونی.

میخواهم رها شوم

زمزمه های درونی.

غول چراغ جادو لازمم. بیاد جلوم وایسه بگه قربان دستور چی میفرمایید سه تا ارزو  بگو.بدون معطلی میگم همون یکی بسته . عزیزانم در ارامش و سلامتی باشن فقط منو با الیس و نانا و میم ببر یه جای دوووور. 

از ۴ صبح بیدارم. انقد تقلا کردم که خسته شدم بلند شدم آشپزخونه رو تمییز کردم. بادوم های اسیاب شده نانا رو بسته بندی کردم. حداقل کمی اروم شدم. 

الان میفهمم وسواس آلیس احتمالا ژنتیکیه و از من به ارث برده مال من فکریه و پوستم رو کنده. 

خیلی خدا رو شکر میکنم که خواهر شوهراینجا زندگی نمیکنه حداقل الان که مجرده آفت زندگی منه. وقتی میاد زندگی من فلجه دختر بدی نیست ولی مامانش فکر میکنه ما باید مرتب دور و برش باشیم همون بهتر که تهرانه و با دوست پسرش سرش گرمه.امیدوارم باز ازدواج کنه و بره پی زندگیش. 

دیروز غروب یه سر کوچیک در حد نیم ساعت به مامانم و بابام زدم اصلااااا دلم نمیخواد چیز بدی راجع به مامانم بنویسم مامانم بسیار دلسوز و کمک حالمه. دست و دلبازو صبوره و ...ولی هر بار حتما چیزی میگه که به شدت دلسردم میکنه به میم یا خانواده ش. دلم میخواد برم یه جای دوررررر خودمون باشیم آدمها بهمم میریزن. آرامش ندارم. مدیریت این همه حرف و حدیث از توانم خارجه. دلم زندگی بی حاشیه میخواد. ما آدمها همون قدر که با بودن در کنار هم حمایت گر هستیم همون اندازه هم آسیب میزنیم. کاش بشه بریم دور بشیم. 

نانا و آلیس بزرگ بشن پروازشون میدم باید بپرن اگر موندن هم قول نیدم مایه آرامششون باشم قول.



نظرات 1 + ارسال نظر
آتوسا جمعه 6 فروردین 1400 ساعت 12:17

ببین مامان من هم تا وقتی احساس کنه من رابطه‌ام با خانواده همسرم خوبه باهاشون بد میشه ولی تا من باهاشون بد شم شروع میکنه طرفداری کردن ازشون. منم کلا دیگه نشون نمیدم که باهاشون رابطه‌ام خوبه یا نه. کلا هم خیلی حساسه که از اونها تعریف کنم. شاید مامان شما هم چون الان رابطه‌ات با خانواده همسرت زیاد شده حساس شده بهشون، سعی کن ازشون خوب نگی

آتوسا جان بسیار کم پیش اومده من شاکی باشم مامانم طرفداری کنه.بیشتر آب میریزن تو آسیابم.
فاز مامانا چیه واقعا

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد