میخواهم رها شوم

زمزمه های درونی.

میخواهم رها شوم

زمزمه های درونی.

 شرایط پیچیده شده،میم میگه خودم باهات میام مامانم از میم می‌ترسه میگه نباید بیاد بدون اینکه به منم بگه زنگ زده مادر شوهرم اونم تحریک کرده و اونم میگه پسرم باید فیکس ۱۴ روز بخوابه وگرنه بلایی سرش میاد. بعد که من گله میکنم میگه من کی اینو گفتم.مامانمم که دیگه هیچی میگه میم با ماشین جدا من با ماشین جدا میام میگم مادر من اسکادران راه بندازم از شهری به شهری.روززایمان من میم ۱۳ روز دوره بیماریش میشه در حالیکه خدا روشکر اصلا شدید نبود علایم خفیف نشون داد و اگه تستش مثبت نمیشد عمرا فکر میکردم کرونا باشه. 

حالا این وسط میم دوست داره بیاد مامانم میگه منم باید بیام بدون میم و  با آژانس بریم هیچ  کدوم هم کوتاه نمیان‌. یعنی همش میگن تو خودتو ناراحت نکن بعد هر کدوم ساز خودشو میزنه.

من هم میم رو درک میکنم دوست داره بچه ش رو ببینه مامانمم حقداره بترسه بارها گفتم اصلا نیاد اونجا بالاخره یه کاری برا همراه میکنم اما مگه فایده داره.

اگه انتخابات.  آمریکا انقد دراماتیک نشده بود معلوم نبود چجوری باید قرنطینه رو میگذروندیم.باز سرمون گرمه به ترامپهم عادت کرده بودم همین الان که بایدن جلو افتاده دلم برا این رییس جمهور مورد قاطی پاتی تنگ شده.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد