میخواهم رها شوم

زمزمه های درونی.

میخواهم رها شوم

زمزمه های درونی.

بدون احتساب اون یک روز که اومدیم خونه خودمون و سیله جمع کردیم دوهفته خونه بابام اینا بودم. میم تمام هفته قبل رو مرخصی گرفت بریم سفر برگشتیم وسیله برداشتیم چون من و الیس لباس زیادی همراه نیورده بودیم اماکرونا دوباره اوج گرفت و منم از خداخواسته میم رو پشیمون کردم.قرار بود با مامان و باباش بریم تهران و بعد با خ ش شمال بریم . واقعا سخته برای من مسافرت این مدلی خوب دوست دارم جلو بشینم که نمیشه از اون طرف هم مادرشوهر خیلی صحبت میکنه و حتی این مدت که باهاش بیرون شهر میرفتیم به جای تماشای مناظر فقط با من صحبت میکرد که واقعا خسته کننده ست جلو هم مینشوندمش اما باز برمیگشت. 

گاهی میم میومد خونه ما گاهی من و الیس میرفتیم اونجا خونه م ش. 

خواهرم هم که اوضاعش زیاد معلوم نیست مامان و بابام رو بلاک کرده جواب منم نصفه میده بابام طفلکی تا اسم خواهرم میاد هول میکنه میترسه خبر بدی باشه سه شنبه دادگاه داره نذر کردم بخیر بگذره فعلا که شوهرش حسابی داره سمپاشی میکنه. خواهر میگفت ساپوترش که ایرانیه گفته نگران نباش حق دستته. اینو به مامانم اینا گفتم ارومتر شدن.

الیس قشنگم دیشب باهامون برنگشت قلبم اتیش گرفته از جای خالیش تو خونه .اما چه کنم دوست داشت بمونه تمام وجودم. و انگار جا گذاشتم چجوری این یه هفته رو بگذرونم.

امروز 17 هفته کامل شده و همه مرتب از جنسیت بچه میپرسن من به اون چه که تو ان تی گفت چندان اعتماد ندارم بنابراین سونوی بعدی رو ملاک گذاشتم و به همه گفتم که نمیدونم واقعا هم همینطوره.هنوز تلخی دهنم سرجاشه کمتر شده . خونمون به شدت بوی شوینده میده و هرکاری میکنم از بین نمیره. هفته عجیبی درپیش دارم امید به خدا


 

اجی مجی

دلم میخواد بنویسم اما دست و دلم به نوشتن نمیره از میم خسته ام کاش یه عصا جادویی داشتم میچرخوندمش اجی مجی لاترجی به مرد اروم و ساکت از توش درمیومد یه ادم باملاحظه و صبور.

چرا من احمق شدم باردار شدم از این ادم. میگم من غربالگری دارم شنبه میگه ولش کن اومدی مسافرت اومدی وگرنه با دوستام میرم. کاش دستم میرسید کاش زور و توانشو داشتم جلو این قلدر بازیاش وایمیسادم قربانی زن بودن تو این دنیا فقط امثال رومینا اشرفی نیستن زنهایی مثل من هم هستن که داس به مزرعه زندگیشون خورده و از بیخ و بن هرس شده اند. 



هنوز خونه خودمم صبح روز عید فطر یکشنبه 4 ام خرداد در حالیکه 106 روزگی بارداری رو با تمام سختیهاش تجربه میکنم 

الیس و پدرش هردو خوابن. میم دیشب دیر اومد تازه بعدشم سرش رفت تو موبایلش من که بعد از بالا اوردن وحشتناک اخر شب بیهوش بودم به سختی متوجه کاراش میشدم فقط فهمیدم دیر خوابید. 

مادرشوهر زنگ زد دیشب که فردا ناهار و شام اینجا هستین بسیار از این طرز دعوت کردنش بیزارم انگار گروگان میگیره خوب دخترت اومده قبول بالاخره بعد از 6 ماه باید میومد سری به پدر و مادرش بزنه من چرا با این حال خرابم باید تمام روز رو اونجا باشم و ای کاش یه نگاهی به رفت و امد میم با خانواده من بکنه بعد انقدر متوقع باشه بهر سو من زیر بار نرفتم مامانم از عصر زنگ زده بود و گفته بود شام درست کردم نیومدید میزارم برا ناهارتون منم گفتم باشه میایم اونجا اول. به مادرشوهر گفتم برنامه ما معلوم نیست و احتمالا دیر برسیم و بعدش من به مامانم قول دادم وای از این زن که همین جمله ساده رو نمیفهمید و باز اصرار که حالا از ناهار بیاید دخترم اومده زنگ بزنم میم بگم از ناهار بیاید یعنی یه لحظه دیدم دارم بدتر از بهتاش تو پایتخت رد میدم. 

بهر حال فکر کنم امروز حتی دیر به خونه مامانم اینا برسیم لنگ ظهره و این دو تا خوابن.

هرگزززرز در زندگیم انقد هوس شمال رفتن نکردم یعنی یه چیز وحشتناکی. 

دیروز کلا غذا نخوردم در خوشبینانه ترین حالت 3 کیلو از قبل بارداریم وزنم کمتر شده شکمم هم تقریبا صاف.

دیشب برنامه دورهمی یکساعتی از حال و هوای معده داغونم دورم کرد انقد که به علی اوجی خندیدم خوشبحال نرگس محمدی پیر نمیشه کنار این مرد.


غروب اخرین روز ماه رمضانه. نشستم پای تی وی و کمی دعا کردم. 

نمیدونم این چند روز تعطیلات چی میشه از من که باشه دلم میخواد تو خونه خودم باشم تا این چند هفته تا پایان ویار بگذره البته اگه واقعا تااخر 16 هفته بیشتر نباشه. خدا بخیر بگذرونه خیلی اذیتم الان دقیقا ابتدای هفته 15 هستم و سونو انومالی و تعیین جنسیت میره برا هفته 18.

الرژی هم به بقیه حال بدیهام اضافه شده و قرار ندارم. نمیتونم چیزی بخورم و متعاقبا توان و جونی برای کارای خونه ندارم. 

خواهر شوهر داره میاد بعد 7 ماه اون میاد،همیشه حاشیه میاره خودش که نه اما بهرحال رفت و امد امیدوارم زودتر بره به خوشی. مامانش همش انتظار داره من بشینم پیش اون من این روزا حوصله خودمو ندارم چه برسه به بقیه. به سختی کارای خونه رو انجام میدم امروز بعد دوهفته سرامیکا رو دستمال کشیدم و با کمک الیس قشنگم گردگیری کردم. 

سلامتی چه نعمتیه خدا از هیچ کی دریغش نکن