میخواهم رها شوم

زمزمه های درونی.

میخواهم رها شوم

زمزمه های درونی.

میم و دوستاش همون دیشب راه افتادن به من زنگ زدو اطلاع داد بعدشم مادرشوهر زنگ زد که چرا نیومدید..

برای الیس دیشب مرغ سوخاری و سیبزمینی سرخ کرده درست کردم و خودم کنارش کمی خوردم. بفرمایید شام لج درار رو دیدیم و ساعت طرفای یک خوابیدیم و صبح من زود،بیدار شدم گذاشتم بچه تا یک خوابید به تلافی دیروز که بیدارش کرده بودم و رفته بودم سرکار. 

ناهار هم دمی گوجه درست کردم و جاروبرقی کشیدم و الان تازه ظرفا رو شستم میم هم یکساعت پیش زنگ زد و خوابالو بود که الان انزلی هستیم دلم پر کشید شمال. امیدوارم الوده نباشه و ویروس نیارن من که بهیچ وجه ترسی ندارم بخاطر الیس میترسم. 

دست و دلم به هیچ کاری نمیره احساس میکنم چاق شدم اما رو وزنه که میرم همون وزن قبل بارداری شاید یک کیلو بیشتر الیس رو وزن کردم دیدم درسته وزنه.

خونه به گردگیری نیاز داره ولی اصلااا حوصله ندارم دلم از اون رفاقتا میخواد که کار کنی از تو اشپزخونه اونم برات تعریف کنه دلم یه فکر اروم و بی دغدغه میخواد.

موهام دسته دسته داره میریزه تمام کف خونه موهای منه مطمینم مال استرس و فشار این مدته. من فوبیای دکتر زنان و سونو گرافی داشتم برا کارای دیگه میرفتم مطب کناری دکتر زنان بود خانومای باردار رو میدیدم اضطراب میگرفتم به شدت حتی یکبار مجبور شدم تو سالن انتظار یه نرکز سونوپرافی برا رادیولوژی دندون منتظر بمونم که حالم بد شد و زدم بیرون. روزای اول هم به اون دکتر... گفتم من اضطراب دارم اما به روی مبارک نیورد فقط پول رو میشناسن البته ا اخر حال بدم کم شده بود اما با شروع بارداری برگشت.فشار این مدت روم واقعا زیااااد بوده انروز دیدم قشنگ موهام نصف شده در حالیکه بارداری و هورموناش باعث پرپشت شدن مو میشه. الان میگم کاش هم خودم هم میم به الیس رضایت میدادیم و دنبال بچه دیگه نبودیم. با این حال روحی میتوتم مادر خوبی باشم؟


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد