میخواهم رها شوم

زمزمه های درونی.

میخواهم رها شوم

زمزمه های درونی.

چهارشنبه سوری به قوت خودش باقیه کی هستن؟ یه ادمای احمقی مثه میم که وخامت اوضاع رو هیچ جوره درک نمیکنن رفیق بازی میم سینوسیه تا میام دلخوش کنم که دیگه سنش رفته بالا و تموم شده باز شروع میکنه واین روزا انگار تو قفسش کردن ول کن نیست هرچی میگم الان همه تو ریسکن بفهم بشین سرجات میگه نمیتونم . نمیدونم واقعا چه گناهی به درگاه خدا کردم که همه جوره دارم مکافات میبینم .

دلم یه شوهر میخواد که بچسبه خونه و حوصله ش سر نره مثل میلیونها مرد دیگه که تو در و همسایه و همکار و فامیل میشناسم.

باز هم شب عیده و اعصابه من داغون بازم حیرون ویلون اخه خدا چه خبرته چرا هیچی حل نمیشه چرا ول کن من بدبخت نیستی چرا این همه عذابم میدی چرا چراااااااات

من میخوام شب عید خونه خودم باشم شام بپزم و صبحش تو خونه خودم کنار سفره هفت سین خودم باشم چرا هرسااااال دق تو دلم میذاری . 

چرا بقیه انقد اروم دارن زندگی میکننن شوهره میره سرکار میاد نه جنگ اعصاب نه رفیق بازی نه حاشیه چرا از این ادمای اروم نصیب من نکردی. تو را به خودت قسمت میدم خسته شدم تو را به خودت قسمت میدم حلش کن اخه تو خدایی تو به دادم نرسی کی برسه کی نجاتم بده کی مشکلم رو حل کنه اگه قرار باشه فقط نگاه کنی فرقت با من بنده ناتوان چیه.

مثه سگ پشیمونم از بارداربم الان حال چند سال پیشم رو میفمم وقتی تو درد و خون غلط میزدم چند بار بیهوش شدم اما بچه رو انداختم الان میفهمم که نمیشد،الانم نمیشه اما نمیدونم چرا الان فهمیدم چرا 10 ماه تلاش کردم اه حالم از خودم بهم میخوره نمیدونم بخاطر هورمونام انقد حساس شدم یا واقعا تازه چشمم باز شده. میم الهی که یا بمیری یا اصلاح بشی پدر بچه می اما از خدا میخوام اگه بلد نیست درستت کنه ببرتت فقط بری بمیری من خلاص بشم از این زجر


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد