میخواهم رها شوم

زمزمه های درونی.

میخواهم رها شوم

زمزمه های درونی.

گشنیز تره

امروز روز مرخصی بود،دیروز واقعا خسته و کلافه شده بودمچحتی توی خواب هم کابوس کارای روز ولم نمیکرد ترمینال رفتن و تحویل باری که اشتباها رفته بود شهر دیگه و اختلاف حساب.باربری  شهر وسطی داده بودزپیک برده بود ترمینال و از اونجا هم ماشینی که اورده بود پول خون باباش حساب کرده بود و سرهم با ارسالی از مشهد کلی کرایه بار شده بود زنگ زدم شرکت با احترام اشتباهشون رو قبول کردن و  گفتن از مبلغ چک کم کنم. به مسیول باربری گفتم کارتن ها رو محبت کرد گذاشت تو ماشین عمرا خودم میتتونستم  عمرا دیگه از این غلطا کنم هر کی اورد،دم محل کارم نوکرشم هستم. حالا با پست یا ماشین شرکت غیر از اون محاله خرید باربری دیگه بکنم.

بعدشم کلی خورده خرید برا داروخانه داشتم و له رسیدم و دیدم پسر صاحب ملک از راه رسید که خانم دکتر بزن بریم گفتم کحا من تازه رسیدم علی الحساب کارتونا رو پیاده کن . جیم مشغول باز کردن اونا شد و ادم بود که میومد و میرفت و اصلا حتی نتونستم یک دقیقه بشینم تا کارم تموم شد و اجناس چیده شد و حساب کتاب تموم شد پسر حاجی! سر رسید گفتم برو من اومدم .

من جلوتر رفتم سبقت گرفت و گفتم وای الان میرسه تو محضر من تازه تو جاده ام من نهایت با 100 تا میرفتم اون پرواز میکرد. میدونستم اطراف محضر جای پارک نیست و یه خیابون قبلش پارک کردم اومدم بیرون با تعجب دیدم حاجی و پسرش تازه دارن پارک میکنن. گفتم بیا عقلت باید کار کنه پسر حاجی وگرنه گاز که یه پداله. حاجی شاکی بود میگفت رفته تو کوچه محضر و قیامت بود ناچار دور زده دنبال جای پارک. 

محضر گرم بود و شلوغ . محضر دارهم هی سوال تخصصی میپرسید و تو دلم همش میگفتم کارت رو بکن . داشت ساعت 1 میشد و نزدیک اومدن آلیس. زنگ زدم خانم همسایه برنداشت با کلافگی زنگ زدم راننده سرویس و گوشی داد بهش گفتم مامان جان من نهایت پنج دقیقه دیر برسم برو خونه همسایه که هم سرویسی اش هست. 

هی منتظر بمون هی منشی جلبک اشتباه تایپ کنه اصلاح کنه اقای محضردار هم افاضات میکرد و فضا واقعا خفه بود بالاخره قرار داد امضا شد و حاجی لطف کرد با همون کرایه پارسال و با عجله زدم بیرون. رسیدم تو کوچه الیس ودوستش  دم خونه  اونا بودن. ظاهرا شارژ من تموم شده بود اونم روش نشده بود بمونه خونه همسایه مون فقط گوشی گرفته بود و زنگ زده بود به من و باباش باباش هم نهایت نگرانیش این بوده که صبر کن الان مامانت میاد از دستش عصبانی شدم از جفتشون گفتم مامان یه کم رو داشته باش من فقط پنج دقیقه دیر اومدم نهایت ده دقیقه میگفتی مامانم گفته من پیش شما باشم تا برسه. گفت روم نشده .انقد ناراحت بودم که خدا میدونه نمیدونم کی میخواد راحت کلید بندازه بیاد داخل من رو از این استرس نجات بده. 

خورش کرفس و برنج اماده بود،و عجب خورشتی شده بود میم که فقط تعریف میکرد. 

امروز به تلافی دیروز نرفتم و رفتم پست و بعد ارایشگاه و بعدم خرید . صبح ماکارونی درست کرده بودم میم باز کرفس خوردو رفت منم دو تا دم کنی دوختم و گشنیز و تره خورد کردم فریز شد و بحثم شد البته با میم که چرا انقد میری پیش این دکتر زنان چیزی حالیش نیست البته بالاخره خودش راضی شد که برو. 

الانم دختر همسایه اومده پیش الیس تا الان خونه رو شخم زدن ولی حالا درست مثه یچه ادم دارن با هم تعریف میکنن. کاش همینجوری اروم بمونن.



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد