میخواهم رها شوم

زمزمه های درونی.

میخواهم رها شوم

زمزمه های درونی.

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

روز قرمز

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

کله صبح وصدای فیس فیس دیگ زودپز، من منتظرم یه کم نخودو لوبیا بپزه آش رو با شعله پخش بار بذارم و برم سرکار. دیشب به میم گفتم برو مرغ و ماهی بگیر اول رفت دوش گرفت بعدم که میگفت سرما میخوره بعدشم دیگه دیروقت بود.دیگه از غر زدن خسته شدم بهش گفتم من میدونم چرا نمیری خونه رو خالی کنی اجاره بدی چون تنبلی گفت اره حاضرم ماهی یه تومن بدم اما این کار رو نکنم.اونوقت بعضی مردا آتیش از دست و پاشون درمیاد،از آب کره میگیرن. چقد دیگه بگم. 

از دیروز دل درد و  کمر درد دارم و یحتمل تا چهارشنبه پ میشم. فکر میکنم بهتره که تسلیم خواست خدا باشم و احتمالا اینطوری بهتره. 

دیروز صبح رفتم کتابخونه سه تا کتاب گرفتم اما تا لای کتابا رو باز کردم نت وصل شد . عجبه ها.

مطالباتمون رو قشنگ به مرگ بگیر به تب راضی بشه تبدیل میکنن . من که مرتب دارم با گاز رفت و امد میکنم و یه دو روزی هست که بدجوری بوی گاز تو کابین میپیچه حتی دیروز در رو باز نگه داشتم بعد ماشینو روشن کردم که اگه خدای نکرده منفجر شد فرار کنم. اینم از دستاوردهای دولت تدبیر و امید. 

جمعه که خونه بابام بودیم باز خواهرم قاطی کرد و اون وسط دعوا با مامانم مرتب به من بدو بیراه میگفت میخواست منو عصبانی کنه منم فقط سکوت کردم و بعدشم رفتم خونه مادرشوهر. مامانم از ترس اون یواشکی کمی خرمالو و عناب از توحیاط چیده بود داد بهم بردم برای مادرشوهر. اونجا بود که فهمیدم قضیه اش نبردن زیر سر خواهرمه. واسه همیناست که اصلا دلم نمیخواد بردم شهر پدری خونه پدری. فراری هستم. خدای نکرده اگه روزی دچار مشکل بشم و توخونه خودم جایی نداشته باشم تمام سعیم رو میکنم که مستقل باشم و نرم اونجا. حتی محبتشون هم دیگه بهم نمیچسبه اونم من که اونقد عاطفی بودم الان زیر فشار سرزنش ها و جو متشتنج خونه دیگه حاضر نیستم زیاد اونجا بمونم و مثل یه مهمون میرم و میام. 

برم دستی به سر و روی خونه بکشم و برم سرکار.