میخواهم رها شوم

زمزمه های درونی.

میخواهم رها شوم

زمزمه های درونی.

نمیدونم مشخصه که دارم تو خونه خفه میشم یا نه.

میم که اومد یک کیلو چای از اداره خریده بود گفت خوابش میاد و میل ناهار نداره فوق لیسانسه ها رو با الیس دیدم و از بیکاری نیم ساعتی خوابیدم دو تا کتاب دستمه ولی نمیتونم بخونم . بعدش بیدار شد غذاش رو خورد و کاری داشت ماشین رو برداشت و برد میخواستم بگم ماشین رو نبره اما پشیمون شدم. 

دارم خفه میشم حوصلم سر رفته کاش فردا مدارس باز باشه منم برم سرکار. پنجره رو باز کردم نفس عمیق کشیدم با وجود درد پام به الیس گفتم اماده شو پیاده بریم تا یه جایی شروع کرد داد زدن که من نمیام. یه لحظه احساس کردم دارم از غصه دق میکنم اون موقع که شهر خودمون  بودم بعد از ظهر سلانه سلانه میرفتم خونه مامانم اینا. یا زنگ میزدم خواهرم میومد پیش ما. انقد حرف شنیدم که میم کجاست کجا میره کجا میاد،چرا اینموقع اونجاست چرا اونموقع نبود که فرارررررر کردم . هیچ چیز مطلقی در دنیا وجود نداره الان زخم زبون نمیشنوم اما تنهااااااام دلم گرفته چرا انقد ادما رو تحت فشار میزاریم چرااااا موقعیتشون رو سخت میکنیم. دلم میخواد یه همزبون داشته باشم یه هم حرف یه هم قدم .


این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.