میخواهم رها شوم

زمزمه های درونی.

میخواهم رها شوم

زمزمه های درونی.

امروز با خودم و همه دنیا لج کردم  و نرفتم سر کار. کاملا مشخص بود پ... میشم اما فقط همون یک درصد ته مونده امیدم ارومم میکرد که امروز صبح بعد از یه بیخوابی چند ساعته که من همیشه در موعد پ... دارم سر رسید و همون ته مونده رو هم بلعید . بعط از یک هفته دل درد و کمر درد حالم باز بدتر شد باز روحی و جسمی .  الیس رو که از سرویس جا مونده بود رسوندم و دراز کشیدم و بیهوش شدم.

انگار هر ماه اون رد خون داره به یادم میندازه که بی جهت هدیه ای رو که خدوند اونقد راحت بهم بخشید از بین بردم گاهی فکر میکنم من هنوز خودم رو نبخشیدم چطور توقع دارم خداوند ببخشه و باز هم میگم خدای من الرحم الراحمین حتما بخشیده حتما میبخشه گریییییههه 

پنج شنبه رفتیم شهرمون جای خواهر بی اندازه خالی بود،داشام خفه میشدم و بعدش بابام از سونو اومد و نتیجه سونو حسابی ترسوندم باید وقت بگیرم هفته دیگه بره دکتر.

مامانم حوصله نداشت اصلا.

ازدست میم دلخور بودم اما خودش جمعه ظهر اومد خونه مامانم اینا و بعدش رفتیم خونه خودمون وسیله جمع کردیم و با پ ش بردیم خونه مامانم اینا و شام هم رفتیم خونشون و مادرشوهر حسابی تهیه دیده بود برای یلدا و کلی چیز هم داد اوردیم و شب هم برگشتیم و تا یک و نیم وسیله جابجه کردم و 4 هم بیدار شدم و بعدشم که .... 

حالم خوب میشه میدونم همه چی درست میشه. میدونم. 


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد