میخواهم رها شوم

زمزمه های درونی.

میخواهم رها شوم

زمزمه های درونی.

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

دلم میخواد از روزانه هام بنویسم اینکه کی الیس رو بیدار کردم چطورراضیش کردم شیر موز و کیکش رو بخوره و تنها بمونه تا برم سرکار. اما دست و دلم نمیره به نوشتن. شور و حالم رو از دست دادم بخاطر بچم اشپزی میکنم بخاطر شوهرم الکی لبخند میزنم و بخاطر پدر مادرم زنده ام. بعد از ظهر ها ساعتها میخوابم تا فقط تو این دنیا نباشم میخوام خودمو جمع چ جور کنم میخوام شکرگزار باشم میخوام برگردم به زندگی عادیم اما نمیتونم تقریبا یادم رفته باردارم بعضی روزا حتی یادم میره مولتی ویتامینم رو بخورم. اگه گهگاهی تلخی دهانم نباشه کلا فراموش میکنم موجود کوچکی در درونم داره هر روز بیشتر جون میگیره .از این میترسم از اینکه به من وابسته ست از اینکه هر چقد بد باشم برای اون خوب باید باشم وابستگیش منو میترسونه دلم میخواد از موقعیت فعلی فرار کنم. جایی خوندم افسردگی نبرد بین روحی ست که میخواهد برود و جسمی که میخواهد بماند،این الان حال و روز منه. 


این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.