میخواهم رها شوم

زمزمه های درونی.

میخواهم رها شوم

زمزمه های درونی.

19 اسفند

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

یکشنبه حالم خراب بود خراب. میم از سرکار که رسید من و الیس خواب بودیم میخواستم اصلا تا یه مدتی باهاش حرف نزنم انقدر زود بخشیدمش که براش عادی شده خشم و داد و فریاد و توقع بیجا. عصری اومد منت کشی بغلم کردو عذرخواهی از الیس پرسیده بود مامان گوشش درد میکنه. دیشبم بازم داد و بیداد کردم که نمیخشمش بازم عذرخواهی کرد. بهش گفتم کارش شده هرماه یه تکون به بدن من بیچاره بده.

گاهی فکر میکنم خدای الیس مجازاتم میکنه اونروز صبح خیلی بچه رو دعوا کردم رفته بود تو راهرو کفشارو واکس میزد گفتم نمیفهمی توواین اوضاع الودگی که من مرتب همه چی رو ضدعفونی میکنم نباید اینکارو بکنی . دختر همسایه سرکارش گذاشته بود و گفته بود میام پیشت در و بسته بود رفته بود این بچه هم همینجور جلو در منتظر وایساده بود و کفش واسه من واکس میزد از اینکه انقد عزت نفسشو پایین میاره قاطی کردم گفتم چرا باید علاف اون به الف بچه بشه اون باید از خداش باشه که بیاد خونه پیش تو از وقتی میاد منح مرتب براشون خوراکی میبرم و برعکس الیس به هیچی نه نمیگه خونه در اختیارشون کارتون ببینن بریزن بپاشن بعد دختره ناز هم میکنه و بچه نادون من رو معطل خودش میکنه کلی باهاش دعوا کردم شبم خدا گذاشت تو کاسه م


دیروز غروب رفتم سرکار با ماسک و دستکش داشتم خفه میشدم الهی من بمیرم واسه پزشکا و پرستارا خیلی سخته با این تجهیزات کار کردن نفسم چند بار گرفت زیر ماسک مرتب باید حرف میزدم یکیشون انقد سوال پرسید میخواستم فکش رو بیارم پایین داروت رو بخر برو .

این وضعیت فعلا انگار ادامه داره و مجبوریم ف

بسازیم ساعت کاری میم شده از نه و نیم شبا تا دیروقت بیداریم .

دل و کمرم به شدت درد میکنه زودتر پ بشم راحتترم دیگه هم پیش دکترم نمیرم.

نماز خوندن رو کنار گذاشتم لیله الرغایب خیلی دعا کردم علی الخصوص برای سلامتی و البته تمام هفته قبل ذکر میگفتم اما الان تو فاز قهرم نه حوصله خدارو دارم نه بنده خدا رو


مامان میم زنگ زده بود من نمیدونم این چه دین و ایمونیه که داره این جور مواقع چنان دست و پاش رو گم میکنه میشه عین یه بچه 4 ساله من کافر باید بهش بگم رعایت کنه و بقیه ش رو به خدا توکل کنه. برعکس مامان من که اروممون میکنه و مرتب توصیه میکنه که مراقب باشید و همه چی نهایت دست خودشه.

اره دست خودشه عزت بده یا ذلت فقط هنوززززر نفهمیدم معیارش چیه .جایی خوندم که همسر مریم میرزاخانی گفته بود مریم وقتی که از سرطانش باخبر شده گفته که زندگی خیلی ناعادلانه ست همونجور که یه زمانی تو خانواده ای با سطح هوش بالا متولد شده، الانم از این موضوع ناراحت نیست.

واقعا عدالتی وجود نداره و به نظرم بعضیها ناعادلانه خوشبختن و بعضیا در نهایت بی انصافی بدبخت.




این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.