-
[ بدون عنوان ]
شنبه 17 خرداد 1399 08:44
بدون احتساب اون یک روز که اومدیم خونه خودمون و سیله جمع کردیم دوهفته خونه بابام اینا بودم. میم تمام هفته قبل رو مرخصی گرفت بریم سفر برگشتیم وسیله برداشتیم چون من و الیس لباس زیادی همراه نیورده بودیم اماکرونا دوباره اوج گرفت و منم از خداخواسته میم رو پشیمون کردم.قرار بود با مامان و باباش بریم تهران و بعد با خ ش شمال...
-
اجی مجی
جمعه 9 خرداد 1399 01:06
دلم میخواد بنویسم اما دست و دلم به نوشتن نمیره از میم خسته ام کاش یه عصا جادویی داشتم میچرخوندمش اجی مجی لاترجی به مرد اروم و ساکت از توش درمیومد یه ادم باملاحظه و صبور. چرا من احمق شدم باردار شدم از این ادم. میگم من غربالگری دارم شنبه میگه ولش کن اومدی مسافرت اومدی وگرنه با دوستام میرم. کاش دستم میرسید کاش زور و...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 4 خرداد 1399 11:36
هنوز خونه خودمم صبح روز عید فطر یکشنبه 4 ام خرداد در حالیکه 106 روزگی بارداری رو با تمام سختیهاش تجربه میکنم الیس و پدرش هردو خوابن. میم دیشب دیر اومد تازه بعدشم سرش رفت تو موبایلش من که بعد از بالا اوردن وحشتناک اخر شب بیهوش بودم به سختی متوجه کاراش میشدم فقط فهمیدم دیر خوابید. مادرشوهر زنگ زد دیشب که فردا ناهار و...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 3 خرداد 1399 21:08
غروب اخرین روز ماه رمضانه. نشستم پای تی وی و کمی دعا کردم. نمیدونم این چند روز تعطیلات چی میشه از من که باشه دلم میخواد تو خونه خودم باشم تا این چند هفته تا پایان ویار بگذره البته اگه واقعا تااخر 16 هفته بیشتر نباشه. خدا بخیر بگذرونه خیلی اذیتم الان دقیقا ابتدای هفته 15 هستم و سونو انومالی و تعیین جنسیت میره برا هفته...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 31 اردیبهشت 1399 23:34
احتمال اینکه خواهر رو دیپورت کنن زیاده.مامان و بابام خیلی ناراحتن نه بخاطر اخراجش از اون کشور بلکه بخاطر تبعات دیگه ش.کلا بهترین حالت میتونه دیپورت باشه. دیروز خوب بودم با الیس رفتیم ارایشگاه مو کوتاه کردیم و ابرو برداشتم بعد از سه ماه.اما امروز افتضاح بودم.تلخی دهنم و غذا نخوردنم کلافه ام کرده دیگه دارم کم میارم. تب...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 28 اردیبهشت 1399 10:39
از دیروز درست اون لحظه ای که غریزه مادری به فریادم رسید،و چنگ زدم و دخترم رو از وسط خیابون و از تیررس یه ماشین پرسرعت نجات دادم داغونم. دوساعت تمام پاهام میلرزید از شب قبلش حس بدی داشتم چند بار بیدار شدم و الیس رو تو خواب بوسیدم صبح صدقه کنار گذاشتم یاد حرفاش میوفتادم که شب قبل گفته بود* مامان من باید اندازه حضرت نوح...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 23 اردیبهشت 1399 12:04
صبحها انگیزه ای برا بیدار شدن ندارم چون به محض اینکه چیزی میخورم تلخی دهانم شروع میشه و تمااام روز کلافه ام یکی درمیون میرم سرکار با خانم ج در تماسم کم و کسری ها رو میگیرم سفارش میدم و با واتساپ فاکتور و قیمت ردو بدل میکنیم. به سختی ناهار درست میکنم فقط منتظرم میم بیاد غذاش رو بخوره من آشپزخونه رو جمع کنم و ولو بشم یه...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 20 اردیبهشت 1399 10:58
دقیقا روز 90 بارداری هستم و تمام امیدم اینه که مثل بارداری اولم روز اول ماه چهارم تموم بشه این ویار لعنتی. البته اونموقع فقط تهوع بود و لی الان تقریبا هر مشکلی یه زن باردار میتونه داشته باشه رو تجربه کردم نفخ،یبوست،تهوع،احساس ناخوشایند نسبت به بوهای اطرافم و از همه بدتر تلخی و بدمزگی دهان که داره از پا درم میاره. تمام...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 16 اردیبهشت 1399 07:56
پروب رو که گذاشت روی شکمم انگار ازیک تونل تاریک وارد فضای روشن و خاکستریش شدم. زل زده بودم به مانیتور جلو و به هیچ چیز دیگه فکر نمیکردم. بعد ازقریب سه ماه اولین دیدارمون دیروز بود.
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 10 اردیبهشت 1399 20:23
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 10 اردیبهشت 1399 10:58
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 26 فروردین 1399 10:22
ده صبحه میم رفت سرکار و باز اومد خوابید الیس هم که خوابه. چند روزه سینوزیتم عود کرده از اون سردردهایی که میخوام کله مو بترکونم. دیروز مرتب بخور بابونه دادم. هیچ علایمی از بارداری ندارم و این منو نگران میکنه. نه تهوع نه هیچی. تو هفته 10 سر الیس اوج حال بدم بود. ولی الان گاهی یادم میره باردارم. یه نوتیفیکیشن رو گوشیم از...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 21 فروردین 1399 18:15
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 17 فروردین 1399 13:04
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 15 فروردین 1399 18:09
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 12 فروردین 1399 14:39
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 9 فروردین 1399 17:56
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 8 فروردین 1399 20:04
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 6 فروردین 1399 15:31
-
من درد دوره گردم
یکشنبه 3 فروردین 1399 12:25
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 29 اسفند 1398 17:39
میم نرفت درسته دی وز بارندگی هوا رو بهونه کرد ولی مطمینم بخاطر من نرفت ساا 98 با تمام بدیهاش و اندک خوبیهاش داره میره هر چند من نگران همین چند ساعت باقیمانده ام. از صبح فقط تمیز کاری کردم و قرمه سبزی شب عید رو پختم و برنامه رشید پور روشنه و با اهنگ تو ماهی و من ماهی... حجت اشرف زاده به یاد خواهرم اشک ریختم الهی بمیرم...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 28 اسفند 1398 10:09
خدارو شکر میکنم که امروز انرژیم مثبته ،تصمیم گرفتم میم تنها بره و ما هم بمونیم اینجوری هم خودم راحت ترم و هم واینکه نگران انتقال بیماری نیستم . مامانم زیاد دلش نبود بریم حقم داره میترسه میگفت اگه اومدید نباید خونه پدرشوهرت برید تو دلم گفتم اخه مگه میشه نمیگن چرا خونه پدرش رفت خونه ما نیومد فعلا تا جمعه رو یه کاریش...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 27 اسفند 1398 21:18
چهارشنبه سوری به قوت خودش باقیه کی هستن؟ یه ادمای احمقی مثه میم که وخامت اوضاع رو هیچ جوره درک نمیکنن رفیق بازی میم سینوسیه تا میام دلخوش کنم که دیگه سنش رفته بالا و تموم شده باز شروع میکنه واین روزا انگار تو قفسش کردن ول کن نیست هرچی میگم الان همه تو ریسکن بفهم بشین سرجات میگه نمیتونم . نمیدونم واقعا چه گناهی به...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 27 اسفند 1398 09:57
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 26 اسفند 1398 23:25
-
19 اسفند
چهارشنبه 21 اسفند 1398 00:02
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 19 اسفند 1398 13:02
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 19 اسفند 1398 12:59
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 14 اسفند 1398 12:25
یکشنبه حالم خراب بود خراب. میم از سرکار که رسید من و الیس خواب بودیم میخواستم اصلا تا یه مدتی باهاش حرف نزنم انقدر زود بخشیدمش که براش عادی شده خشم و داد و فریاد و توقع بیجا. عصری اومد منت کشی بغلم کردو عذرخواهی از الیس پرسیده بود مامان گوشش درد میکنه. دیشبم بازم داد و بیداد کردم که نمیخشمش بازم عذرخواهی کرد. بهش گفتم...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 11 اسفند 1398 13:10