-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 17 مهر 1399 01:26
بلاگ اسکای چه مرگش شده کلی نوشتم انگار نه انگار.نیست شد ای تو روحت که اینجا هم نمیشه یه دل سیر درد دل کرد.
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 11 مهر 1399 19:43
-
منزل جدید
سهشنبه 8 مهر 1399 23:16
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 26 شهریور 1399 11:19
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 21 شهریور 1399 14:48
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 19 شهریور 1399 12:11
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 16 شهریور 1399 15:20
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 12 شهریور 1399 02:01
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 9 شهریور 1399 17:56
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 8 شهریور 1399 15:50
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 1 شهریور 1399 19:17
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 27 مرداد 1399 22:03
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 23 مرداد 1399 11:11
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 22 مرداد 1399 01:08
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 20 مرداد 1399 22:30
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 20 مرداد 1399 10:50
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 15 مرداد 1399 23:38
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 15 مرداد 1399 07:34
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 14 مرداد 1399 19:49
الان دلم یک کیک خامه ای میخواد که یک برش ازش سهم من باشه پا رو پا انداخته باشم و یه فنجون چای کنار دستم هم در حال خنک شدن باشه با یه فکر بی خیال یه ارامش کامل در حال گپ زدن با یه دوست باشم. هیچ کدومش فراهم نیست علی الخصوص فکر ارومش. خیلی وقته خیلی وقته
-
سرنوشت چشاش کوره نمیبینه (نامه به او)
یکشنبه 12 مرداد 1399 02:19
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 12 مرداد 1399 01:38
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 11 مرداد 1399 01:14
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 9 مرداد 1399 17:45
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 8 مرداد 1399 10:10
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 6 مرداد 1399 22:30
اون دو تا خونه ای هم که دیشب دیدیم و روشون حساب کرده بودم کنسل شد یکی حاضر نشد پایین بیاد و یکی هم منصرف شد. تصمیمش رو گرفت فعلا نمیخرم یا بمون خونه مامانت اینا یا برو همون شهر تو خونه خودمون. از عصر دارم گریه میکنم. با وضعیت من و یه بوه تو شهر غریب یا موندن تو خونه پدری با هزار تا حاشیه ش. بهش گفتم از اون چند تا...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 6 مرداد 1399 18:42
هنوزم بعد 12 سال میم رفتارایی رو میکنه که تو عقدمون میکرد،همونجور یکه تاز و همونجور خودخواه. من هم همینطور تنها و مستاصل. دیروز رو که با بابام رفتم دنبال خونه،اونم جدا رفت. امروز زنگ زدم که بیا منم ببر خوابالو گفت کجا بیای قشنگ مثه رچز برام روشن بود همینو میگه. دلم گرفته خدایا چرا از یه سری بنده هات چیزایی رو دریغ...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 6 مرداد 1399 18:34
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 5 مرداد 1399 13:45
هرچی بیشتر میگردیم کمتر پیدا میکنیم. از امارای اشتباه پدر شوهر و سرکار گذاشتن بنگاهی های و قیمتای نجومی هم نگم بهتره. میم عصرا همش عصبیه. اصن یه چیز داغون. میترسم راضی شم برم تو همون خونه خودمون طبقه چهارم با 60 تا پله. رژیم غذایی مامانم اینا با الیس یکی نیست هر روز رو غذا یه ایراد میگیره و من روم نمیشه واقعا که بخوام...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 3 مرداد 1399 13:24
اصلا نمیدونم چی بنویسم دو هفته ست اینجام هیچی تغییر نکرده خونه که پیدا نکردیم کارم رو هوا. میم هر روز عصبی تر میشه. رو هر خونه یه ایراد میذاره یه بار میگه نه میخرم نه میفروشم. کار هر شبم شده گریه. مامانم اینا حوصله ما رو ندارن آلیس اذیت میکنه. دیگه واقعا نمیدونم چیکار باید بکنم دو روزه گیر داده به خونه های قدیمی و...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 31 تیر 1399 22:59
نمیدونم تا کی باید هرشب بیام اینجا گزارش بنویسم و عقده دل باز کنم. میم بعد سه چهار تا تماس ساعت هفت و نیم اومد دنبال من و الیس. یه دور با الیس دعوا کرد که البته حق داشت یه دورم با من. برد از دور یه اپارتمان بهم نشون داد که این هم متراژش خوب بوده هم قیمتش ولی امروز عصر معامله شده. گفتم عزیزم با تلفن بازی خونه پبدا...