شیرازیا اصطلاحا وقتی خیلی دلشون چیزی رو میخواد یا تنگ شده میگن دلم دود کرد برا فلان چیز یا کس. الان منم باید بگم دلم دود کرده برای شیراز.بعضی وقتا چشمامو میبندم و از دم خوابگاه ارم راه میوفتم پیاده میرسم به فلکه دانشجو( اونموقع بهش میگفتن علم به فتح ع و لام) میذم سمت ساحلی و و پیاده باز تا فلکه گاز و خیابون خاکشناسی و باغ ارم و از اونجا تاکسی میگیرم برای حافظیه و سرراه از میدون اطلسی رد شدنی هزار تا خاطره برام زنده میشه و میرسم چهارراه ادبیات و حافظیه و اشکم سرازیر میشه و ...
نمیدونم دیگه میتونم یه بار دیگه تو این شهر قدم برنم. برای خودم زادگاه دوممه. شش سال و نیم تو این شهر تنهایی و استقلال و عشق و غم و هیجان و شادی و تنفر رو تجربه کردم. دوریم از شیرازم ده ساله شد و بیش از شانزده سال گذشت از موقعی که به عنوان یه دانشجوی تازه فارغ التحصیل ترکش کردم.
دیشب همسر بعد دو روز برگشت تهران. خیلی کم بود موندمش. دل هر دومون گرفته بود. بلاتکلیفی خیلی سخته عمده فشارش هم روی خودشه. موندن یا برگشتن تصمیم بزرگیه.
من به جای تو هرروز این مسیر رو میرم
قدرشو بدون