دیشب یه نیم ساعتی با ماشین رفتیم بیرون. هنون نیم ساعت آلیس سکته ام داد ماسک نمیزنه اگر هم بزنه انقد،درمیاره میذاره که بدتر صورت و ماسک الوده میشن. سریالها رو گرفتیم و منم دو جعبه شیرینی خونگی برا زن داداش و یک جعبه هم برا خودم گرفتم گذاشتم یه جا خنک امروز ببرم ایشالا براش. باروجود اینکه مغازه شلوغ بود،اما اقای قناد میگفت این بیماری به شدت رو کسب و کارش اثر گذاشته و البته اون هی دعا کرد و من امین گفتم و البته درست نیگفت که باید مراقب باشیم و بقیه ش رو بسپریم دست خدا.



ده روزه سرکار نرفتم میخواستم بعد ازظهر ها برم که بارون شدید بود. امروز کلی بار دارو رسید و به چشمم به فاکتورهاست یکی به حسابم.

دل درد و کمر درد و درد کشاله ران غروبا میگیرتم فکر میکنم همش از عوارض امپولیه که زدم.

دیروز با هزار سفارش امپول الیس رو گیر اوردیم اونم با قیمت ازاد. میم خودش براش تزریق ش کرد صلاح نبود ببریم تزریقاتی های بیرون.

این روزا تو خونه با هم فکر بکر بازی میکنیم به قول یکی بازیهای نشستنکی خخخخ

امیدوارم با کمترین آسیب، تلفات این خان رو هم از سر بگذرونیم برگردیم به روال سابق وای از ارامش که چقدر مهمه برای ادامه زندگی، از قلبم ارزو میکنم همه مون روی واقعی ارامش رو چه تو محیط جامعه چه تو منزل و در کنار خانواده مون ببینیم الهی امین


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد