میم رو رسوندم ترمینال. البته خودش خودشو رسوند من ماشین رو برگردوندم. ایشالا با دست پر برگرده.

دیروز خداروشکر از اون روزای خوب خدا بود. صبح میترسیدم ماشین پ ش رو دربیارم این مدل سنگین تر از ماشین ماست بالاخره دروودرم و رفتم سمت محل کار. اونجا حتی وقت سر خاروندن نداشتم. ال سی دی که برده بودم فعلا یه جورایی سرهم کردیم تا ایشالا یکی پیدا شه بزنه دیوار. وقتی رسیدم خونه میم خبر خوب رو بهم داد نمیدونستم از شهر خارج شده. 

گفت شاید بمونه بقیه کارا رو بکنه اما غروبی برگشت چون امروز صبح باید میرفت بانک.تا اون بیاد رفتم اتاق خوابمون به سختی خوش خواب رو تکیه دادم به دیوار و زیر تخت رو حسابی تمیز کردم یکسال بود تکون نخورده پر از خاک و پرز فرش. الیس هم کمک مامانش کرد و دستمال کشیدم و جارو و همه چیز رفت سر جاش و منم پریدم یه دوش بگیرم که میم جان هم رسید. دیگه کلی برامون تعریف کرد.کانالای خبریم قطعه و همش میزنم ایران ا ی ن ت ر ن ش ن ا ل و یکسره پارازیت. 

هر خبری راجع به هواپیمای اوکراینی به هم میریزه منو. فایل صدایی که بیرون اومده و برج مراقبت مرتب تکرار میکنه از رادار به هواپیمای بین المللی اوکراین 752 و فقطططط سکوت

یه عالمه نوشتم سیو نشد دیگه حال ندارم بنویسم از چاق شدنم از اینکه یه موقعی هر چی میخوردم وزنم ثابت بود از اینکه دیگه دارم هرشب از دوچرخه ثابت استفاده میکنم از اینکه کلی گشنیز جعفری رو کانتر منتظر منن تا پاکشون کنم برا سوپ و از اینکه هنوز یخم باز نشده و منتظرم یه کانال خبر باز بشه و من حرصم خالی بشه.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد