میخواهم رها شوم

زمزمه های درونی.

میخواهم رها شوم

زمزمه های درونی.

دیروز به مهمون یتزی مامانم گذشت. چند تا حاج خانم دعوت کر ده بود به اضافه مادرشوهر. من دیرتر رفتم. م ش نانا را با خودش برد.من دیرتر رفتم با وجود بچه ها نمیتونستم کمک کنم پس دیرتر رفتم دانی کمتر اذیتشون کنه.

همسر اخر هفته گذشته اومد با حال بد. با خواهرش دعوا شده بود و شرایط اصلا اکی نبود. دنبال یه جای کوچیک عست فعلا برای خودش.

ذیشب نانا تب کرد دانی هم بینیش کیپ بود خودمم سر درد داشتم تا صبح نخوابیدم.

نمیدونم همسر این اهر هفته میاد یا نه.

خواهر بزرگه اومده ایران. نمیدونم میاد این ورا یا نه باید زنگی بهش بزنم

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد