نمیدونم چمه. مشکلم اینه دلم نمیخواد هیچ احدی خلوتم هم رو بهم بزنه. دلم اتاق تاریک خونه رو مبخواد و سکوت و خودمو. مامان بابا بچه شوهر هیچ کدوم رو نمیخوام. هزار بار دستم میره سمت تلفن با دوستام حرف بزنم اما میگم ول کن که چی بشه . از شما پنهون نباشه حتی اون دوستمم که دعوت کردم از خدام بود بگه نمیام. کلا حوصله هیچ کس رو ندارم. امروز مامانم و بابام اومدن اینجا ناهار اوردن منم برنج و کیک درست کردم. اما سر غذا مامانم یه چیزی گفت امپرم رفت بالا ناها رم نخوردم خودشم فهمید، کلا مامانم کنترل گره . کاش نیان بهم سرنزنن وجود میم خوب بود کمتر میومدن اون زمانایی که خوصله نداشتم حریما حفظ میشد اما حالا مرتب سر میزنن منم خسته ام.
حقیقتش دلم پول زیاد میخواد و بی خیالی. یه چمدون جمع و جور جمع کنم یه بلیط برای یه گوشه دنیا که بشه رفت،بچه ها رو ول کنم، تنها، تنهای تنها برم یه چند روز برا خودم.کاش میشد. بی خیال بدون اینگه نگران جیش بچه و پوشک کثیف و بهونه های بی وقت باشم.
خیلی کم پیش میاد که حسرت تهران زندگی کردن رو بخورم ولی این روزا که تبلیغ نمایش موزیکال شازده کوچولو رو میبینم هر بار گریه میکنم. کاش میتونستم برم. اگه تهرانید از دستش ندید به نظرم کار جالبیه.
این روزا قفلی زدم رو اهنگ دو تا خط موازی آرش قیصرخواه. نمیدونم چرا فکر میکنم هم تیپ و قیافه میم هست.
یه وقتایی هست ادم نمیدونه باید چه گهی تو زندگیش بخوره و چه غلطی بکنه الان دقیقا تو اون مرحله م. فقط دلم میخواد کسی دور و برم نباشه و البته روزی چند بار به خود ک ش ی هم فکر میکنم.به آزاده نامداری فکر میکنم قطعا خیالش از بچه ش راحت بود بچه ای که با بابا بره سفر وابستگی عمیقی به پدرش داره. آخیش. اون یکوت بعد تموم شدن. اون آرامش خواب ابدی. اون مسئولیت لعنتی که از سر آدم میوفته.
میم مرتب زنگ میزنه بهتری. نه امروز ده بار پیپی شستم و پشت بچه. لامصب خسته ام .
اگر شهر و کشور بود مهاجرت میکردم. اگر شغل بود ولش میکردم. ااگر شریک بود ولش میکردم اما چه کنم مادریه. از لحظه تولد عوضت میکنه تا لحطه مرگ.
عه انگار این شازده کوچولو که تو نوشتی با اون شازده کوچولو که من دیدم فرق میکنه. :)
رها جان چند تا نمایش با عنوان سازده کوچولو در حال اجرا ست این کلا موزیکاله. تالار وحدت احرا میشه
من زمستون فسقل بردم نمایش شازده کوچولو، خیلی قشنگ و احساسی بود. من که کلی کیف کردم، جز نمایشهایی هست که دلم میخواد دوباره ببینم.
مادربودن سخت .. خیلی سخت ... برای تو سخت تر هم هست. دلم میخواد از این مرحله عبور کنی، به آرامش برسی.
چه خوب عزیزم که به خودت و فسقل خوش گذشته
ممنون واقعا از قلبم دلم میخواد بچه ها بزرگ بشن و از وابستگیشون به من و وابستگی منبه سایرین کم بشه