میخواهم رها شوم

زمزمه های درونی.

میخواهم رها شوم

زمزمه های درونی.

پست ثابت

بعضی دلنوشته هام رو ترجیح میدم در پست رمز دار بنویسم برای درخواست رمز اینجا پیام بدید اگر وبلاگ داشته باشید حتمامیفرستم.مخاطبان بدون وبلاگ هم اگرکامنتر قدیمی باشین هماهنگ میکنم. 

پوستم این یکماه فروردین با مریضی و تاخیر پریود به معنای واقعی کنده شد.

همسر این هفته نمیاد شنبه خواهر سوهر اسباب کشی داره خداروشکر جای خیلی خوب خونه رهن کرده. شنبه همسر باید مرخصی بگیره اسباب کشی کنن.

این روزا نانا و دانی خیای درگیر میشن نانا بیشتر میزنه وقتی دوتاشون لج میکنن قشنگ به جنون میکشوننم .

دوست عزیزی که دوازده ساله میشناسیم همو دو سه هفته قبل عید هم اومدی خونه م کلی خوش و بش کردیم و یه هفت سالی ازم کوچکتری، بد نبود یه پیام از این اماده ها واسه تبریک عید برام میفرستادی. 

دوست دیگری که تو مریضی پیامک میدادی احوالمو میپرسیدی و میدونستی شوهرم نیست کاش یه سر بهم میزدی. 

جالبه این دوست دوم رو بهتر که شدم زنگ زدم برای شام دعوتش کنم ج نداد چند ساعت بعد پیامک داد که خواب بودم و ببخشید و گفتم خوشحال میشم شب بیای و منم بهترم و این صوبتا پیام داد نه بذا بعدا حالت که بهتر شد خو لااقل بیا سر بزن نمیخواد شام و ناهار بمونی. عجبه ها.

حالا واقعا اونا که اینجا رو نمیخونن منم اهل گله رودر رو نیستم اتفاقا با خلوتم خیلی هم حال میکنم و این مدت اکثر فیلمای روز دنیا رو دیدم.‌

امروز نانا خونه مامانمه. منم وحشتناک دلم ناپلئونی میخواد مامانم ظهر آش و کمی قیمه اورد از شب قبلم ته چین داریم عمرا امشب آشپزی کنم.




این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

معده درد شدید دارم درد معده نیست که اذیتم میکنه میترسم. میترسم

سال نو مبارک!

سال نو انگار همین چهارده روزه و تمام. 

همسر سیزدهم ساعت دو نیم بلیط داشت و رفت و حسابی جاش خالی شد من دست تنها شدم. خانواده خودم و همسر همش میپرسن چیزی نمیخوام ولی واقعا روم نمیشه بگم فلان چیزها کمه. هر جوری شده خودم میزنم بیرون برای خرید. خرید خونه هم ماشالا تمومی نداره هر شب تا همسر بیاد من ده بار ویام میدادم فلان چیزم یادم رفت بگیر الان با این وضعیت که با بچه کوچیک نمیشه هر وقت اراده کرد رفت بیرونخیلی سخته برام.

چالش دارک این روزا چه چالشایی . آلیس در صدر قرار گرفته همیشه همه کاراش با خودشه از اتاق تمیز کردنش تا اتوی لباساش و ... وقتی انجام نمیده و میگه بذار بعدا انجام میدم لجم میگیره میگم حداقل بذار من برات تمیز کنم اما اصلا قبول نمیکنه. شب بیدارموندناش تا ظهر خوابیدناش اینا هم واقعا رو مخم بود. حالا امروز رفت مدرسه و امیدوارم روال عوض بشه. 

از دیشب بیست و چهارساعت سردرد رو گذروندم، خسته ام و البته نگران . توان اضافه میخوام و نگرانم . امیدوارم سال دیگه بیام و بنویسم راضی ام که همسر انتقالی گرفت.