میخواهم رها شوم

زمزمه های درونی.

میخواهم رها شوم

زمزمه های درونی.

به طرز عجیبی ارومم.نمیدونم آرامش بعد از طوفانه یا قبل از مرگ. بیشتر اوقات ساکتم. بیحوصله ام ولی شلوغ نمیکنم. شبا خوابم نمیبره تا خود صبح چشمم به سقفه. 10 میلیگرم قرص رو کردم 20 تا ،ولی بازم زورش به اعصابم نرسید. گذاشتمش کنار. 

همسر داره تمام تلاششو میکنه مرتب به این و اون زنگ میزنه. بیشتر ازمن شاید نه ولی کمتر از منم اذیت نشد.حس یه محکوم رو دارم که منتظر آزادی بوده ولی الان حکم ابد براش خورده. زل زده به دیوارای زندانشو میخواد دیگه به خودش سخت نگیره. تو جریان سیال محکومیتش پیش بره تا بمیره. 

نظرات 6 + ارسال نظر
ایران جمعه 6 مرداد 1396 ساعت 20:36

سلام رها جان ...امیدورام حال دلت بهترشده باشه...ببخشید فضولی نباشه یه وقت چون خودمم واسه یه ارگان که اردیبهشت آزمونش بود دعوت به مصاحبه شدم که حالا فهمیدم دوبرابر ظرفیت دعوت کردن..کلا هم دونفر میخواد ،میخواستم بدونم چی شد که رد شدی از مصاحبه؟ وکلا روندش چه جوری بود؟بازم شرمنده اگه دوست نداشتی میتونی جواب ندی

سلام عزیزم خواهش میکنم راستش من نمره م بالاتر بود اما چون ضریب بومی شهرستان بالاتر از ضریب بومی استان هستش رقیبم جلو افتاد. درحالیکه نمرهرعلمی من خیلی بالاتر بود ولی حریف اون ضریب نشد. هیییی چقد غصه م شد

مهربانو یکشنبه 1 مرداد 1396 ساعت 00:02 http://baranbahari52.blogsky.com

عزیزززم می ترسم افسردگی کار دستت بده خواهش میکنم باهاش کنار بیا .و تو همین شرایط بهترین کار رو انجام بده

خیلی بهترم مهربانو جان . کنار اومدم یعنی تسلیم روزگار شدم حس بهتریه اینکه بذاری،روزگار کار خودش رو بکنه

مهدیه چهارشنبه 28 تیر 1396 ساعت 14:06

شما هم اگه صبر کنید همه چیز درست میشه. البته پیشنهاد میکنم به نتیجه اعتراض کنید و دنبال کارتون برید. اگه فکر میکنید حقتونه.

مهدیه چهارشنبه 28 تیر 1396 ساعت 14:04

البته من غصه نخوردم. وقتی از نتیجه ها با خبر شدیم خواهرم گفت مبادا غصه بخوری. خدا همه چیز رو با هم آدم نمیده. خیری تو کار هست. و بعد از یه مدت البته اونم یه سری ماجرا داشت من جایی استخدام شدم که هر روز به خاطرش خدا رو شکر میکنم.

چه قدر عالی. خدارو شکر واقعا براتون خوشحال شدم

مهدیه چهارشنبه 28 تیر 1396 ساعت 13:58

سلام. چه جالب. منو یادم ماجرای استخدامم تو 12 سال پیش میندازه. اما من به توصیه رئیسم یه شهر دیگه رو انتخاب کردم که رقیب نداشته باشم تا استخدام بشم و بعد دئیسم منو بیاره مرکز استان. اما طی یه اتفاق تو شهر آزمون من یه فرزند شهید که ازش خبری نبود اومد رقیبم شد و یه نیروی تازه کار بدون دقیب تو مرکز استان استخدام شد.

سلام.امان از این سهمیه ها. کلا انگار وجود مردم عادی رو نادیده میگیرن

ترانه سه‌شنبه 27 تیر 1396 ساعت 02:05 http://daftare-zendegiye-man.blogsky.com

یه سوال بپرسم؟؟شاید بی جا باشه.دوست ندارین جواب ندین.
اما چرا انقدر این موضوع براتون مهمه؟؟؟شعار نمیدم.واقعا عقیدم اینه.کار کردن واسه زندگیه,نه زندگی واسه کار.
تمام روحیه و سلامتتون رو این موضوع گرفته.واسم عجیبه

نه عزیزم چرا باید جواب ندم و اصلا سوالت هم بیجا نیست. علت واقعیش اینه که به شدت رو این کار حساب باز کرده بودم برام تنها یه شغل نبود محل زندگیم رو مشخص میکرد و اینده زندگیم. قرار بود این شغل منو از معلقی چند ساله نجات بده . در ضمن یکسال بود که براش زحمت میکشیدم.
تصور کن تو یه مجموعه مشغول به کاری و انتظار دازی بعد از یه مدت یه ترفیع بگیری بعد این ترفیع نصیب افراد تازه کار و ... بشه چه حالی میشی تازه این در شرایطیه که اون ترفیع فقط ترفیع حساب بشه نه تو شرایط من که کلا مسیر زندگی رو از هزار تا اما و اگر نجات بده.
یه مسیله دیگه که روحیه م رو به شدت آسیب زد انتخاب اشتباهم برای ازمون بود که قطعا یکسال بخاطرش سرزنش شنیده بودم و منتظر بودم تا بخاطر قبولی تو گرایشی که انتخاب کرده بودم اون سرزنشها کمرنگ بشه که نه تنها نشد بلکه قبول نشدنم بهش دامن زد .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد